@BOOK_LIFE یک روز سرد زمستانی،
چند جوجه تیغی دست و پایشان را جمع کردند و به هم نزدیک شدند تا با گرم کردن یکدیگر از سرما یخ نزنند.
ولی خیلی زود تیغهایشان در تن آن دیگری فرو رفت
و باعث شد از هم دور شوند.
وقتی نیاز به گرم شدن،
دوباره آنها را دور هم جمع کرد، تیغهایشان دوباره مشکل ساز میشدند
و به این ترتیب، آنها میان دو مصیبت در رفت و آمد بودند
تا آنکه فاصلهی مناسبی را که در آن میتوانستند یکدیگر را تحمل کنند یافتند.
چنین است نیاز به تشکیل جامعه که از تُهیگی و یکنواختی زندگی انسانها سرچشمه میگیرد
و آنها را به سوی هم میکشاند
ولی ویژگیهای ناخوشایند و زنندهی فراوانشان، باز از هم دورشان میکند.
با این حال هر کس گرمای درونی زیادی از آنِ خود داشته باشد ترجیح میدهد
از جامعه فاصله بگیرد تا از ایجاد گرفتاری و یا تحمل آزردگی بپرهیزد...
درمان شوپنهاور |
#اروین_یالوم