𑨧با محوریت فرمانده دلها حاج رضا الوانی
حضور خانواده های محترم و همرزمان بزرگوار شهدا را در جمع خود گرامی میداریم
ارتباط با ادمین کانال
@karar_211@mersad169
#آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنیها نشستند و با اینها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان را من نمی بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم.
#توی خانة مسلمانها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست.
#میپریم و میآوریم. اینها رفتند آلبوم عکسشان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. صفحة اول یک عکس دوتایی. یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود. آقا همینجوری نگاه میکردند، شروع کردند به صحبت کردن، همینجوری صفحهها را ورق میزدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟
#یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. آقا شروع کردند از شهید تعریف کردن. گفت: خُب! نحوة اسارت، نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید. ⏪ادامه دارد...
❤️زمانی که از سر کار با #موتورش برمیگشت من همش منتظر بودم که صدای موتور ابوذرو بشنوم برم کنار آیفون تا زنگ و بزنن☺️ با اینکه کلید خونه همراهش بود اما دوست داشت که من در #خونه رو براش باز کنم😍
❤️وارد خونه که میشد با اینکه میدونستم خیلی خسته ست اما وارد خونه که میشد آنچنان #انرژی داشت و همش #میخندید دیگه خستگی در ایشون احساس نمیکردم😌 .میگفت خانومم من چایی☕️ رو دم میکنم ولی دوست دارم شما واسم #چایی بیاری چایی دست شما یه مزه دیگه ای داره😋
❤️دوست داشت همش #کنارش بشینم و ازش دور نشم حتی آشپزخونه هم که میرفتم میومد کنارم و کمکم میکرد😊 میگفت کنارم نیستی دلتنگت میشم
❤️توی کارای خونه خیلی کمکم میکرد نمیذاشت زیاد کار کنم بعضی وقتا یا باهم #ظرف میشستیم یا اینکه نمیذاشت من بشورم خودش همه ظرفارو میشست میگفت کمی #استراحت کنم بعدش بریم بیرون. اکثرا پارک میرفتیم با اینکه زندگی ساده ای داشتیم ولی خیلی خوشبخت بودیم☺️ با #موتور همه جا را میگشتیم