View in Telegram
«نقشه‌ی غارتگران.» ریموس با تردید تکرار کرد. سیریوس با عجله برای اطمینان دادن به اون گفت: «هنوز مال توئه، لوپین! اسم تو رو اول از همه‌چیز می‌ذاریم!» پیتر با نگرانی زمزمه کرد: «مطمئن نیستم بخوایم اسممون روش باشه...» سیریوس موافقت کرد: «پس اسم مستعارمون.» ریموس با تأمل اشاره کرد: «ما که اسم مستعار نداریم. خب، فکر کنم من یه جورایی دارم، ولی واقعاً نمی‌خوام "لوپین دیوونه" روش نوشته بشه.» اونا زدن زیر خنده و ریموس لبخندی زد و تنش از بین رفت. وقتی آروم شدن، نقشه رو با خجالت باز کرد و به قسمتی در طبقه سوم اشاره کرد که هنوز فرصت نکرده بود اون رو فهرست کنه. اونا با شنل نامرئی، بقیه‌ شب رو در راهروها پرسه زدن. دیگه داشتن کم کم تو قایم شدن زیر شنل و حرکت با هم بهتر می‌شدن، و با اینکه یکم دست و پا گیر بود، سیریوس اینو جبران کرد و کاری کرد که ارزششو داشت؛ پنج تا بمب گندزا دزدکی بیرون آورد، که موقع راه رفتن تو قلعه کلی سرگرمشون کرد. مخصوصاً سرگرم کننده بود که یواشکی نزدیک شن و اونها رو پشت سر زوج‌هایی که در حال عشق بازی بودن بذارن و پیتر موفق شد یکی رو تو جیب یه سال هفتمی ژولیده که با عجله به کتابخونه می‌رفت، بندازه. در حین راه رفتن، ریموس همه‌ی چیزهایی رو که تا به حال کشف کرده بود بهشون نشون داد و به تمام گذرگاه‌ها و میانبرهایی که کشف کرده بود، همراه با چند گوشه و اتاق مخفی اشاره کرد. سیریوس با ترکیبی از تحسین و حسادت گوش می‌داد—یک ماه کامل جستجو، و اون حتی نتونسته بود یدونه در مخفی پیدا کنه! درحالی که ریموس شیش تا رو روی نقشه‌ش علامت زده بود. اون حتی در مورد برنامه‌ش برای تلاش واسه قرار دادن یه طلسم ردیابی روی خانم نوریس، گربه‌ای که متعلق به سرایدار وحشتناک، فیلچ بود، به اونا گفت. با یه طلسم، اونا می‌تونستن اومدن او رو روی نقشه ببینن و ازش دوری کنن—اون نوعی توانایی عجیب و غریب برای برقراری ارتباط با اربابش داشت و همیشه مدت کوتاهی بعد برای خراب کردن هر تفریحی که داشتن‌، ظاهر می‌شد. سیریوس با اشتیاق زمزمه کرد: «چرا همین جا متوقف بشیم؟ چرا همه رو ردیابی نکنیم؟» اونا در راه بازگشت به سالن اجتماعات بودن و از گوشه‌ای می‌پیچیدن که به پرتره بانوی چاق منتهی می‌شد. «همه رو؟» «آره، اون وقت می‌فهمیدیم کی داره میاد، می‌تونستیم هر کاری بکنیم.» دیگه پیتر هم موقع نگهبانی غر نمی‌زد—عالی می‌شد. اما ریموس به نظر نمی‌رسید که اینقدر مشتاق باشد، با زمزمه گفت: «نمی‌دونم...» دوباره، اون نگاه محتاط تو چشماش بود—سیریوس تعجب می‌کرد که این بار چه چیزی اونو آزار میده. خوشبختانه، جیمز و پیتر هر دو با تمام وجود با ایده او موافق بودند و اشاره کردن که می‌تونن ببینن دامبلدور چیکار می‌کنه یا اسنیپ کجا کمین کرده. سیریوس مطمئن بود که هر چیزی که ریموس رو اذیت می‌کنه، می‌تونه متقاعش کنه. بعدش فقط مسئله پیدا کردن طلسم مناسب بود—و با هر کاری که قبلاً انجام داده بودن، مطمئن بود که می‌تونن از پسش بر بیان!
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily