View in Telegram
جیمز گفت: «کاملاً.» پیتر سر تکان داد و گفت: «قطعاً.» سیریوس حرفش رو تمام کرد: «بدون شک.» ریموس سرش رو تکون داد و به شدت سرخ شد. اما در حالی که به غذاش نگاه می‌کرد، لبخند می‌زد. به محض اینکه غذا خوردنشون تمام شد، سیریوس به پیتر و جیمز اشاره کرد. هر سه با هم ایستادند و به دوست مضطربشون پوزخند زدند. «چیه؟!» او پرسید، در حالی که چشماش عصبی این طرف و اون طرف می‌رفت. سعی کرد بایسته، اما پیتر و جیمز هر کدوم دستی روی شونه‌اش گذاشتن و اونو به عقب روی صندلی هل دادن. سیریوس با یک حرکت نمایشی یک لوله کوک از زیر رداش بیرون آورد و با شیطنت لبخندی زد و یک نت طولانی نواخت. ریموس چشماش رو بست و خودش رو برای یه اتفاق ناخوشایند آماده کرد... «توولدتتتتتتتت مبـااارررررککککککک!» اونا با تمام توان فریاد می‌زدند: «تولدتتتتتت مباااااارککک! تولدتتتتت مبـاااااررککک رییییییـــموس عزیززز!» با این سرود مشتاقانه (و کمی خارج از کوک، با وجود یه لوله نی)، بقیه سالن هم شروع به همراهی کردن. ریموس هم سرش رو با دستاش پوشوند. «تووولــدتتتتتتتتتت مبااااااااررررکککککک!» جیمز روی صندلی‌ش پرید. «هیپ هیپ!» «هورا!» گریفیندوری‌ها تشویق کردن. وقتی جیمز دوباره پایین اومد کل میز می‌خندیدن و اگرچه ریموس همچنان ناله می‌کرد، لبخند بی‌میلی بر لباش نقش بسته بود. * * * متاسفانه، سیریوس نمی‌تونست کلاس‌ها رو لغو کنه و اونا همچنان معجون‌سازی رو به عنوان آخرین درس هفته داشتن. رفتن به سیاه چال‌ها طعم بدی در دهنش گذاشت که با دیدن اسنیپ بدتر هم شد. اون چشمای ریزش رو به اونها دوخت و از بین پرده‌های ژولیده‌ی موهای چربش بهشون خیره شد. اما چیزی نگفت—اون بیشتر از زمان شوخی بارون ازشون دوری می‌کرد، که باعث شد سیریوس فکر کنه که تا حالا اون باید درسی در مورد درگیر شدن با غارتگران گرفته باشه. اسلاگهورن بی‌وقفه در مورد پنج جزء اصلی معجون خواب صحبت می‌کرد و سیریوس مجبور بود مدام به آرنج ریموس ضربه بزنه تا از چرت زدنش جلوگیری کنه. پایان کسل کننده‌ای برای هفته بود، به خصوص وقتی که پروفسور پیر حاضر نشد به اعتراضات جیمز و سیریوس گوش بده که نباید به دلیل تعطیلات تکلیفی داشته باشن.
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily