View in Telegram
ریموس تنها دانش‌آموز توی درمانگاه بود. خوابیده بود، اما مادام پامفری اجازه داد سیریوس کنار تختش بشینه، آروم زمزمه کرد: «مطمئنم وقتی بیدار شه از دیدن یه چهره‌ی آشنا خوشحال میشه!» سیریوس بهش لبخند زد وقتی که یه صندلی براش آورد و نشست، بعدش مادام پامفری با عجله رفت. ریموس هیچ تغییری نکرده بود. خب، یه سری باند داشت و اون حلقه‌های تیره که نشون می‌داد تمام شب بیدار بوده. اما هنوز همون پسر لاغر بود، موهای پف‌کردش از سرش بیرون زده بود. شبیه یه موجود خطرناک نبود. اون فقط خسته به نظر می‌رسید. سیریوس چانه‌اش رو روی دستاش گذاشت و به دوستش که خوابیده بود نگاه کرد. وقتی منتظر بود ریموس بیدار شه، تصمیمش محکم‌تر شد—حتی اگه اون پسر گرگینه بود، اصلاً مهم نبود. این چیزی رو در مورد اینکه کی بود، بامزه و باهوش و پر از راز، تغییر نمی‌داد. سیریوس مطمئن می‌شد که هیچ کس دیگه نفهمه، تا ریموس بتونه توی هاگوارتز بمونه. اونا به برنامه‌ریزی شوخی‌ها و گوش دادن به موسیقی و کتاب خوندن با هم ادامه می‌دادن—هیچ چیز نباید تغییر کنه. وقتی ریموس بالاخره نشست، سیریوس با اشتیاق یه لیوان آب بهش داد. اون بدون حرف قبول کرد و عمیق نوشید—بعد وقتی فهمید کی لیوان رو بهش داده، از جا پرید. «سیریوس!» صداش خش‌دار بود. «سال نو مبارک!» سیریوس با خوشحالی گفت. «فکر کردم وقتی سر صبحانه نبودی بیام دنبالت. حالت خوبه؟» «خوبم،» ریموس گفت، سرش رو مالید، «من ام… بعضی وقتا میگرن می‌گیرم. الان بهترم.» «خوبه،» سیریوس سر تکون داد (باید یه جوری به ریموس یاد می‌داد بهتر دروغ بگه)، «چون من هدیه کریسمس تو رو آماده کردم.» «هدیه… چی؟» ریموس با احتیاط نگاه کرد، انگار انتظار داشت این تبدیل به یه شوخی بشه. «ببخشید دیر شد،» سیریوس گفت، به سختی می‌تونست هیجانش رو کنترل کنه، «یه سری تغییرات لحظه آخری باید انجام می‌دادم. بفرما.» کتابی رو که با خودش آورده بود بهش داد. اون نسخه‌ی ریموس از تاریخ جادو بود. «چی…؟» ریموس در حالی که به عنوان کتاب خیره شده بود، اخم کرد. «بازش کن!» ریموس بازش کرد. صفحه‌ها ترد بودن، تقریباً مثل نو—سیریوس شک داشت که اون کتاب رو بیشتر از یه بار در کل سال باز کرده باشه. زیر عنوان، یه یادداشت سریع نوشته بود و نگاه کرد که ریموس بهش خیره شده. «سیریوس، تو می‌دونی که من نمی‌تونم—» «دستت رو بذار روش!» سیریوس حرفش رو قطع کرد، جلو اومد، «کف دستت رو صاف بذار روی صفحه—آره، اینجوری. حالا، یه لحظه بهم وقت بده…»
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily