#نقاش_غذا
#نویسنده_بانو_اسیه
#part9
برفتم ببینم چی مایه😏
دست مه به کیسه مه بود وقتی بیرون کردم او پلاستیک بفتاد تا ماستم ور دارم که رهام وردیشت
با تعجب طرف مه نگاه کرد
رهام: ای چیه؟
_مچم پودره فکر کنم
رهام: او داخل کیسع خو کرد و بمه گفت میشه تنهایی گپ بزنیم
_ببخشن مه باتو کاری ندارم
رهام:ولی مه بتو کار دارمم
خدی برفتم بیرون رستورانت
رهام: فکر نمیکردم توام از اونااا باشیی😡
_اهسته گپ بزن چی میگیی
رهام: خوب میفهمیی که چیی میگم او روز که با تو بدرفتاری کردم پیش خود پشیمون شدم اما حالی ..
گیچ بودم منظوری چیه🙄
_اما حالی چییی😐
رهام: از جلو چشمام گم شوو
😐عجب خریه ای چرت و پرت تحویل داد و برفت
برفتم داخل
مریم: کجااا بودی تو دخترر
_بیرون کار دیشتم
چون ریس همینجی بود برفتم معاش خو بگیرم
ماه ده هزار
خیلی بمه کمه ای پول خرج خونه کرایه خونه پول آو پول برق😩😢😂کدومک تحویل بدم زود تر
خیلی وقته پس انداز کردم
و ماه یک ونیم هزار بری خو قایم میکردم
تا بتونم بری خو رستورانت وا کنم او هم از خودم
اسم رستورانت خو هم میگذارم #نقاش_غذا
مچم چری ای اسم خوش دارم و مام اسم رستورانت خو بگذارم
از خیال بافی بیرون شدم
و رفتم پیش ریس معاش خو گرفتم و امدم
کمی گیچ بودم که چری رهام ایته خدی مه گپ زد
و از رستورانت بیرون شدم پیاده روی بیشتر خوش دیشتم
حس میکردم یکی مر تعقیب میکنه
چند بار پشت سر خو نگا کردم
که یکی جلو چشما مه ظاهر شد
سه متر به عقب رفتم
از ترسس
_شماا
میران: بلی ها مه خوبن
_تشکرر
و راه خو گرفتم که برم
میران: رونیا
_بلی بفرماین
میران: یک چیزی ماستم بگم
دیروز که رستورانت امدم یک چیزی از پیش مه افتاده بود
ازیاد مه برفته بود که چیه
_دقیق منظور شما چیه؟
یک پلاستیک خورد از کیسه خو بیرون کرد
میران: انی مثل ازی
اور از دستینا گرفتم خوب که نگاه کردم یادمه امد که دیروز بدیدم
_ها دیروز از ته رستورانت دیدم اماپیش مه نیه دست .
نمیفهمم چری نخاستم اسم رهام ببرم
میران: دست کی هست
_دست کسی نیه انداختم سطل اَشغال
میران: میشع ای موضوع پیش ما بمونه
_بلی حتمن خوب خداحافظ ازی بیشتر نمیتونم ته کوچه باشم
میران: بلی راست میگین خداحافظ