#نقاش_غذا
#نویسنده_بانو_اسیه
#part4
ریس: چی گپ شده بود اینجی،؟
مدثر: یک بچگه هست امده اینجی قولدوری میکنه
و همه چی بریو بگفت
ریس: کدوم بچه ؟
مدثر: خدی ریس برفت پیش او مرد
بعد دو دقه مدثر بیاماد
_چکار شد مدثر
مدثر: مچم بمه گفتن تو برو🤷
تعجب کردم 😐
از رو به رو نگاه میکردم ریس گرم گرفته بود خدی او بچگه
گرم اختلات بودن که مر صدا کردن
مینوی وردیشتم شال سر خو برابر کردم رفتم
_بلی اقا مه صدا کردن 😐
ریس: رونیا ای اقا از تو شکایت داره
_چری مه چکار کردم ؟ در ضمن ای منم که از ای اقا شکایت دارم 😡
.."" تو و شکایت؟؟
_بلی اولا شما با مه بد رفتاری کردن دوما با او ادم بیچاره
ای چوکی که شما نخریدن
..""اگه خواسته باشم تورم هماله همی لحظه میخرممم
_اوو تو همچین جسارتی 😏😣
..""چیه ازدم شما بودم باز تو شدم🤨🤨
_خدی هرکی مث خودیوو😏😏
ریس: رونیاا چپ کو برو سر کارت
_ای اقا هرچی میگه چیزی نگفتن مر چپ میکننن
ریس: برو وگر نه اخراجت میکنم
ماستم بگم بکو ولی یادمه خانواده مه امد و ای وقت باز کجا کار پیدا کنم😔
مریم: بریم
همه طرف مه نگاه میکردن برفتم به اشپز خونه
یعنیی چی که ادم پول داره و هرچی بگه ومه چپ کنم
جلاد وحشیی 😡
مدثر :خور نارحت نکن خوهرک مه
مه حل میکنم
_نیی نمام بخاطر مه به جنجال بفتی یله کو رد گپه
و رفتم به خونه
روزای تکراری و پر مشغله
خسته بودم خسته از کار زنده گیی
مادر: زن ماما تو امروز امده بود
_خوش امدن
مادر: به خسورنی تو امدن
_مادرر چن دفه گفتمم
مادر: خوبههه حالی جیق نکش
_گفتم که م فعلا عروس نمیشم
مادر: خوبه خوبه
_مادر جوو
مادر: جان
ماریا: رونیا پول بدی کتابچه بخرم
_خبه برو کیف مه بیار
برفت کیف مه بیاورد ۱۰۰ روپیه دیشتم
۵۰ روپیه بدادم بری ماریا
_بگی ای پنجایی از تو کتابچه بخر و هرچی مای
ماریا رو مه بوس کرد نون شاو خوردم و رفتم خدی ماریا خاو شدم