#نقاش_غذا
#نویسنده_بانوا_سیه
@part1
_عه مودرر شما هم به هرچی گیررر میدن دیر شد مه میرم
مادر: گیر چیه راست میگم نمایه بریی
_نمیشه نرم مر اخراج میکن مم نمام اخراج بشم
مادر: چی بگن بتو مدام کار خودخو میکنی
رو مادر خو بوس کردم حجاب خو پوشیدم از خونه بدرشدم
ته سه چرخ شیشتم چون امروز کمی دیر شد
اگه پیاده میرفتم دیر میشد نماستم مورد سرزنش قرارر بگیرم
مه
مه چی
😐
اها خور معرفی کنم اسمم چیه
😐
رونیا ۱۹ ساله دختر کلون خونه
یک خاهر ب اسم ماریا که ۹سالیه مکتب میره و یک برار به اسم سینا که شیر خوره هست
پدرم دوسال میشه شهید شده پولیس بودن و جون خو در راه وطن از دست دادن و مسوولیت خانواده به دوش منه
فعلا هم به یک رستورانت کار میکنم
گاهی گارسونی گاهی هم غذا پخته میکنم
خیلی دوست دارم یک روز منم رستورانت اداره کنم
اوایل تنها زن ها میامادن به رستورانت ولی بعد صاحب رستورانت پشیمون شد و
زن و مرد هردو میاین
سچرخه دار: همشیره برسیدن
پول دادم و از سهچرخه پاین شدم
مریم: ایشته دیر کردیی رونیااا
_پنج دقه دیر کردم
😢
مریم: خیره وخی رختا خو عوض کن هنوز ریس نماده
_الا الهیی شکرر
😂
مریم: درد بگیری خدی خنده ها خو
مریم: برو دگه گپ نزن
برفتم رختکن رختا خو عوض کردم
امدم سینی وردیشتم
مدثر: میز شماره هفت قهوه سفارش داده
_باشه
قهوه گرفتم ببردم سر میز
_بفرماین
ایشته ادمیه
😏 نگاه تشکری هم نکرد
_خاهش میکنم نوش جان شما
کله خو بالا هم نکرد
😐که نگاه کنه عجب ادمیی
..میتونن برن مزاحم مه نشن قهوه خو به دلجمی بخورم
دگه چیزی نگفتم برفتم پیش مریم
مریم: میگم غذا سفارش دادن میری تیار کنیی
_باشه تو به کارا اینجی برس
_راستی مریم او اقا کیه میشناسی
مریم: کدومک
🙄
_طرفی نگاه نکو عبرت
😂😂
مریم: خو کدومک میگیی سگ خدا
_امو مردی که ب میز شماره هفته
مریم: ها اووومیگیی
یک دفه متوجه شدم هعی طرف ما نگاه میکنه
_چپ کو مریم پاک ابرو ما ببردی
🤦♀😂
مریم: الا ایشته مقبولیه
😍
_نگاه نکنننن میگممم
😩😩🤦♀🤦♀🤦♀
مریم: ههههه اوهم نگاه میکنه
_تور بخدا
😳یک دفه ای پشت سر خو نگاه کردم که چشم به چشم شدم
😳
مریم: الهی خرر شی که ابرو مه ببردی
🤦♀🤦♀
مریم خنده کرده مم برفتم طرف اشپزخونه
ته دل خو قور قور کردم
😐😂🤦♀🤦♀
از گپ خو پشیمون
😐😂😂
شروع کردم به پختن پلو ماش خدی قابلی
🍚🥗
ای غذای که تیار میکنم همه خیلی خوش دارن
شایدم بخاطر امی کارم هست که هیچ وقت مر اخراج نمیکنن
مریم: چکار کردی دخترر
_هیچی کم مونده