#شاعران_اراک #شعر_اراکی((یادی از قدیما با لهجه ی محلّی))
یادش بخیر قدیما چه روزگاری داشتیم
شُوای شُونشینی سیب و اِناری داشتیم
هیچکسی تنها نبود دورهمی فراوون
برای هر روزمون قِول و قِراری داشتیم
خبر نبود ز دَوا آشتی بودیم ما با هم
عاشقیا حقیقی یار و نگاری داشتیم
کی همه جااینهمه فسق وفجور زیاد بود
از بدی و از خطا ننگی و عاری داشتیم
دروغ نبود و حیله ، راسته حسینی بودیم
یک دل با صفا چون باغ بهاری داشتیم
رادیویی نبودا ، تِلِویزیون کجا بود ؟
قصّه ی رستم و دیو تو هر دیاری داشتیم
بیکّاری معنا نداشت تو شر و توی روستا
هر کدومی از ماها یه کار و باری داشتیم
مثِّ حالا اینهمه پراید و تاکسی نبود
موقع رفت و آمد اسب و حماری داشتیم
بازار ما پر بود از جنسای فرد و اعلا
تو خیابون و کوچه کالسکه گاری داشتیم
عجب حالی می کردیم با اسبای چوبی مون
کجابه سر خیال بنز و فِراری داشتیم؟
قشقرقی بپا بود وقت غروب تو کوچّه خوش بودیم وتوبازی دادوهواری داشتیم
کوچّه هاخاکی بودن خیابوناهم خاکی
کنارهر جوی آب سرو وچناری داشتیم
کفشای ما گیوه بود لباسمون کرباسی
امّابه جاش همیشه شور وشعاری داشتیم
پرمیکشیدهرطرف قمری وکبک و گنجشک
توباغ وباغچه هامون ساروقِناری داشتیم
نَنَم خدا بیامرز عاشق مهمونی بود
ازون همه مهمونی چه اعتباری داشتیم
آقام همیشه خونه با دست پر می اومد
تا که بیاد به خونه چه انتظاری داشتیم
آسمون شهر ما آبی و آفتابی بود
یه شهر خالی از هر گرد و غباری داشتیم
زندگیا اینهمه تجمّلی نبودند
خونه ی ساده ای با عیش قِطاری داشتیم
بجای اُوِ لوله تو شَرای قدیمی
اوّل هر کوچّه ای شیر فشاری داشتیم
کرسی ما بپا بود موقع برف و سرما
شومینه ای نَبودا کی ما بخاری داشتیم؟
زمسّونا تو کوچّه پر می شد از یخ و برف
تِوِسونا روی ایوون آبدو و خیاری داشتیم
مُحرَّما که می شد هیئتمون بِرا بود
تو تکیه ها و مسجد عهد و قِراری داشتیم
سالی یه شِوْ پِلِوْ بود اونم شُوای عیدا
بعدش همش اِشکنه به هر ناهاری داشتیم
سیزده به درکه میشد میرفتیمون بیابون
میون دشت و صَرا چه جویباری داشتیم
گردش ما همش تو باغای دِوْر شَر بود
کی هوس شمال و قایق سواری داشتیم
سالی یه بار تو شَر و توی ده و توباغا
دزدی اگر می اومد یک سگ هاری داشتیم
توی دلای مردم غصّه تلنبار نبود
اگر کمی غصّه بود یه غمگساری داشتیم
صدای خنده هامون میرفت تاهفت تاخونه
کی چینی مِثِّ حالا گریه و زاری داشتیم؟
اگه کسی یوقتی تو چالّه ای می افتاد
برای یاری او خُوار بِراری داشتیم
اینهمه از هَمدِیَه دور نبودیم به مولا
کی ماها باهَمدِیَه قهر و نِقاری داشتیم
خلاصه روبرا بود اوضاع شر و روستا
سامان باصفا و دُرُس تیاری داشتیم
📝م.م سامان _اراک_دی ماه نود و شش
@ArakiBass