ریزگردها
از آب و نان و کار میپرسی، فراهم نیست
اینجا برای زندگی حتی هوا هم نیست
در سرزمین پادشاهان من نمیدانم...
در گورخوابستانِ ما یک متر جا هم نیست
حرمان و خاکسترنشینی سهم ِ ماها بود؟
این شیوهی تقسیم، در شأنِ شما هم نیست
رونق نبود امّا صفایی بود و خوش بودیم
در کلبهی ویرانِ ما حالا صفا هم نیست
بر ما نتازیدهست دشمن، این غبار از چیست؟
برخاسته از زیرِ سُمّ ِ اسبها هم نیست
گرد و غبار از تازشِ اهریمن است انگار
اهریمنی که در حصار مرزِ ما هم نیست
همسایهها شاید سرِ ما خاک میریزند
خاکِ یتیمی؛ رنجِ ما را انتها هم نیست
"محنت برای مردم و مردم برای خاک"
راه گریزی دیگر از این تنگنا هم نیست
خاک آنچنان بستهست راهِ حلقها را که
دیگر مجال و حالِ نفرین و دعا هم نیست
شب تا سحر این خاک را باید به مژگان رُفت؟
در شهرِ تدبیرِ شما جاروبِ لا هم نیست؟
#ابراهیم_م_بشلی
[ناوردِ محنت است در این تنگنای خاک
محنت برای مردم و مردم برای خاک
خاقانی]
[بروب از خویش این خانه، ببین آن حسّ ِ شاهانه
برو جاروبِ لا بستان، که لا بس خانهروب آمد
مولوی]
#ریزگردها