■ هرچند اعتقاد به خدایی عالم مطلق، که طاعت و متابعت وی نوعی وظیفه است، ممکن است تسلیم نفس را، که در آن زندگی نامتناهی زاده میشود، برای پارهای از انسان ها آسان تر کند. اما تسلیم نفس در
ماهیت خود بدین اعتقاد یا به اعتقادی دیگر وابسته نیست. درست است که تمام ادیان پیشین به منتها درجه یا کمتر به عقیدهٔ جزمی، به نظریه ای در باب طبیعت و مقصود عالم، وابسته بودهاند. اما منسوخ شدن اعتقادات سنتی هر دینی را که بر عقیدهٔ جزمی استوار است، برای بسیاری که طبیعت آنان عمیقاً دینی است، سُست و ناپایدار، و حتی ناممکن، کرده است. از این رو، آنان که نمیتوانند اصول اعتقادات ادیان پیشین را بپذیرند؛ و همچنان باور دارند که نگرشی دینی مستلزم عقیدهٔ جزمی است، آنچه را در زندگی نامتناهی است، از دست میدهند و در اندیشگان خود به امور روزمره محدود میشوند آنان آگاهی از زندگی کل را از دست میدهند آن حس تبیین ناپذیر اتحادی را از دست میدهند که موجب همدردی عمیق و خدمت بیدرنگ به نوع بشر می شود. آنان در زیبایی آن سایهٔ شکوهی را که بینشی پرمایه تر در هر امر متعارف میبیند، یا در عشق دروازهای به سوی آن جهان متجلی ای نمی بینند که در آن اتحاد ما با عالم تحقق یافته است. از این رو، نگرش آنان کم مایه است، زندگی خود را حتی در اجزاء متناهی اش حقیرتر میگذرانند. از برای عمل درست ناگزیر به اخلاقیات محض متوسل می شوند؛ و اخلاقیات محض به مثابه انگیزه ای از برای آنان که به امر نامتناهی اشتیاق دارند، سخت نابسنده است. از این رو، نگاه داشت
دین بدون هرگونه وابستگی به عقایدِ جزمی، که پذیرفتن صادقانهٔ آنها از نظر عقلی هر روز دشوارتر میشود، به مسئله ای با بیشترین درجهٔ اهمیت مبدل شده است.
👤 #برتراند_راسل📚 #ماهیت_دین■ صفحه 4
⚛ @AndisheKonim