✨Leaf✨
چشماش منظره زیبای دره بهاری رو به آغوش گرفته بود و صدای باد موسیقی آرامش بخش خودش رو در گوشاش مینواخت ؛ راه زیادی رو برای رسیدن به معبد شمشیر افسانه ای پرنده طی کرده بود ولی بازم راه زیادی باقی مونده بود ، طبق افسانه ها معبد شمشیر پرنده در جاییکه که زمین و آسمان باهم هم تراز میشن و روبروی هم قرار میگیرن.
از داخل بقچه کوچیکش تکه نونی بیرون آورد و گازی بهش زد ؛ خوردن نون سفت شده باعث شد کمی گلوش درد بگیره " کاش با خودم یکم نودل میاوردم ، ولی خب ..." با حسرت گاز دیگه ای به نون زد ، هوا کم کم رو به غروب میرفت ، نگاهش به سازه سیاه و عجیبی که روی قله کوه مقابلش ظاهر شده خیره موند " اون ، نه اونجا چیزی نبود " با عجله از جاش بلند شد و با دوربینش نگاهی به معبد کرد ، دقیقا مثل گفته راوی افسانه باستانی زمانی که آسمان و زمین باهم روبرو شدن معبد هم ظاهر شد " پیدات کردم "...