الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#معز_خادم_حسینی
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#خبر_رسید_سید_محمد_افتاد

🔶براي اولين بار،بود که فرماندهي نيروهاي پياده را بر عهده داشت. در حقيقت آخرين روزهاي حضورش پيش از شهادت بود.
با توجه به اینکه فرمانده گردان تخریب بود جانشین من هم در تیپ کربلا بود
صبح عملیات #نصر_4 به همراه آقا سید برای كمك به تيپ دوم عاشورا به سمت ارتفاعات حركت كرديم. درگيري سختي ميان ما و عراقي‌ها آغاز شد و سيد محمد هم در خط مقدم حضور داشت.
ناگهان صداي حزن‌آلود رزمنده‌اي برخاست: «سيد محمد افتاد!» باور نمي‌كرديم، اول تصورمان اين بود كه شخص ديگري است ولي وقتي بالاي سرش رسيديم، نگاه‌هايمان بر او خيره ماند.
سید محمد زینال حسینی بود
سید را به اورژانس رسانديم اما سيد حالش وخيم‌تر شد و با وجود تلاش پزشكان به حالت اغماء رفت. سيد به عنوان جانشين تيپ سوم كربلا در منطقه عمومي‌ تپه دو قلو شهر ماووت عراق با اصابت تركش كوچكي به قلبش درتاريخ 15 تیرماه 1366دريچه‌اي به وسعت آسمان به رويش گشوده شد و شهادت، روح او را ازقله‌هاي خاكي به عروجي ملكوتي به پرواز درآورد.
راوي: #معز_خادم_حسینی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹
#خبر_رسید_سید_محمد_افتاد

🔶براي اولين بار،بود که فرماندهي نيروهاي پياده را بر عهده داشت. در حقيقت آخرين روزهاي حضورش پيش از شهادت بود.
با توجه به اینکه فرمانده گردان تخریب بود جانشین من هم در تیپ کربلا بود
صبح عملیات #نصر_4 به همراه آقا سید برای كمك به تيپ دوم عاشورا به سمت ارتفاعات حركت كرديم. درگيري سختي ميان ما و عراقي‌ها آغاز شد و سيد محمد هم در خط مقدم حضور داشت.
ناگهان صداي حزن‌آلود رزمنده‌اي برخاست: «سيد محمد افتاد!» باور نمي‌كرديم، اول تصورمان اين بود كه شخص ديگري است ولي وقتي بالاي سرش رسيديم، نگاه‌هايمان بر او خيره ماند.
سید محمد زینال حسینی بود
سید را به اورژانس رسانديم اما سيد حالش وخيم‌تر شد و با وجود تلاش پزشكان به حالت اغماء رفت. سيد به عنوان جانشين تيپ سوم كربلا در منطقه عمومي‌ تپه دو قلو شهر ماووت عراق با اصابت تركش كوچكي به قلبش درتاريخ 15 تیرماه 1366دريچه‌اي به وسعت آسمان به رويش گشوده شد و شهادت، روح او را ازقله‌هاي خاكي به عروجي ملكوتي به پرواز درآورد.
راوي: #معز_خادم_حسینی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
💐🌷💐🌷💐🌷💐🌷💐🌷💐🌷💐🌷
💐🌷
#روزی_که_مجید_اسیر_شد
سردار شهید #مجید_داوودی_راسخ
فرمانده گروهان گردان قمربنی هاشم در عملیات خیبر
و فرمانده گردان حضرت زهراء سلام الله علیها بعد از اسارت
اسارت اول فروردین سال 1363
#منطقه_طلائیه
✍️✍️✍️ راوی: #معز_خادم_حسینی

به محض دریافت #فرمان_حمله، گروهان مجید به خط زدند. شبی پرحادثه را پیش رو داشتیم. دود و آتش و خون همه جا را به هم ریخته بود. هنوز پنجاه قدم جلوتر نرفته بودند که یک گرینوف دشمن همه‌ی ستون را هدف گرفت و در همان اولین دقایق تعداد زیادی از نیروها مجروح شدند. مجید ته ستون بود. به او تکلیف کرده بودند که از دسته‌ای که قرار دارد خارج نشود. دشمن هر لحظه با امکانات جدیدتر و آرایشی قوی‌تر به منطقه می‌آمد. لحظه‌ای امان نمی‌داد. آتش توپ و خمپاره از زمین و زمان می‌بارید. من از طریق بی‌سیم با فرمانده گردان در تماس بودم. ارتباط با گروهان مجید، بیست دقیقه بیشتر طول نکشید. بی‌سیم‌چی لحظه به لحظه عملیات را مرتب گزاری می‌داد.
بچه‌ها دارن می‌رن جلو . . .
به سیم‌خاردار رسیدند . . .
معبر را زدند . . .
عراقی‌ها ما رو دیدند . . .
تیراندازی شروع شد . . . ت . . . ت . . تق . . .
بچه‌ها زخمی شدند . . .
از فرماندهی به بی‌سیم‌چی گفتند: خودت برو جلو
نمی‌شه . . .
چرا؟
تیر خوردم!
گوشی را بده داوودی.
اونم زخمی شده . . . افتاده نمی‌تونه حرکت کنه . . .
خودت چه کار می‌کنی؟ مگه سلاح نداری؟
نه، اوضاع خیلی خرابه . . .
بعد صدای تک تیر و ناگهان سکوت. ارتباط به کلی قطع شد. دشمن با کالیبر دوشکا آنتن بی‌سیم‌ را زد و از بین برد. احساس کردم هر دو به شهادت رسیدند. به کنار جاده رفتم. #تانک‌های_دشمن در حال پوشش دادن بودند تا پاتک کنند. توی کانال پر از اجساد عراقی و شهدا بود. سرم را از کانال بیرون آوردم و نگاهی به منطقه کردم؛ محاصره شده بودیم. پایین آمدم و به سمت نیروها رفتم و رو به آنها گفتم: ما محاصره شده‌ایم. اگر به بیرون کانال نگاه کنید به راحتی متوجه می‌شوید . . .
کمی مکث کردم و بعد در حالی که به شهدا اشاره می‌کردم، ادامه دادم: تعارف نداریم. هر کس اهلش نیست یا نمی‌تونه تحمل کند با آمبولانس مجروحین بره عقب . . .
هنوز حرفم تمام نشده بود که نوجوانی از بین جمع بلند شد و با صدای بلند رو به من گفت: سه ماه به انتظار امروز صبر کردیم، حالا که به اینجا رسید بگذاریم و برویم! ما تا آخرش هستیم.
حرف‌هایش که تمام شد، بقیه بلافاصله حرف‌های او را تأیید کردند. کسی عقب نرفت تا صبح مقاومت کردیم. صبح روز بعد برای بررسی وضعیت منطقه و همچنین شهدا و مجروحین که جلوتر از ما بودند، به بالای خاکریز رفتم. با دوربین وجب به وجب منطقه را بررسی کردم. بسیاری از شهدا مظلومانه در خون خود غلتیده بودند. نه امکان جلو رفتن بود، نه امکان عقب نشینی. بی خبر از وضعیت مجروحینی که جلوی ما بودند، لحظه‌‌ای آرام و قرار نداشتم. برگشتم پایین. هنوز به کف کانال نرسیده بودم که آسمان غرید و باران گرفت.دیگر مطمئن شدم که کسی زنده نمانده است. چون اگر هم تا آن لحظه زنده مانده بود با آن باران شدید و سیلابی که راه افتاده بود، حتماً غرق شده بود. رفتم لیست شهدا را آوردم. بغضی گلویم را می‌فشرد. به سختی قلم در دستم می‌چرخید. نام #مجید_داوودی را هم جزو #اسامی_شهدا نوشتم.
شهید_مجید_داوودی_راسخ در تابستان سال 64 از اسارت آزاد شد و مجدد به صفوف رزمندگان لشگر10 پیوست و در کسوت #فرماندهی_گردان_حضرت_زهراء_سلام_الله_علیها در #عملیات_نصر_4 در تابستان 1366 در ارتفاعات مشرف به #ماووت_عراق به شهادت رسید
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷.
@alvaresinChannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹

💐 #دشمن_نباید_از_ما_عبور_کند
#سردار_شهید_احمد_ساربان_نژاد
فرمانده گردان حضرت قمربنی هاشم علیه السلام
#عملیات_خیبر
#جزیره_مجنون_شمالی
✍️✍️✍️ راوی: #معز_خادم_حسینی

ما در منطقه‌ای به نام #سه_راه_فتح ، شرق #جزیره_مجنون، مستقر بودیم و پس از چند روز به جزیره #هلی_‌برن(پیاده کردن نیرو توسط هلی‌کوپتر در ارتفاع کم.) شدیم.
به محض فرود آمدن هلی‌کوپترها، سوار کامیون‌هایی که از قبل آماده شده بودند، شدیم و بدون معطلی به‌راه افتادیم. به محل تعیین شده که رسیدیم چند روزی را در حالت آماده‌باش به سر بردیم تا اینکه دستور حمله صادر شد. دشمن با یک پاتک سنگین و حساب‌شده #جزیره‌ی_مجنون_جنوبی را تثبیت کرده بود و در حال پیشروی به سمت #جزیره‌ی_شمالی بود و ما باید جلوی پیشروی او را می‌گرفتیم در حالی که هیچ نقشه یا طرح از پیش تعیین شده‌ای نداشتیم. ما تقریباً آخرین نیروهایی بودیم که در آن منطقه حضور داشتیم. باید آن‌قدر مقاومت می‌کردیم تا شرایط به‌نفع نیروهای خودی تغییر می‌کرد. عده‌ای از نیروها گِله‌مند از نبود نقشه و طرح رو به #شهید_احمد_ساربان_نژاد فرمانده گردان #قمر_بنی_هاشم(ع) گفتند: این طوری که نمی‌شه، نه نقشه‌ای هست، نه طرحی، خوب بود اول ما را توجیه می‌کردید و . . .
اینجا بود که احمد از کوره دررفت و گفت: من می‌گویم #دشمن_نباید_از_ما_عبور_کند، شما می‌گویید نقشه بدین؟؟!!!
نهیب احمد، از آگاهی او سرچشمه می‌گرفت و نیروها را به فکر فرو برد. خیلی زود همه مهیای عملیات شدند. احمد بدون این که نقشه‌ی خاصی در دست داشته باشد گردان را به سه بخش تقسیم کرد. #گروهان_والعادیات به فرماندهی #شهید_محمد_موافق به سمت دشت، #گروهان_والفجر به فرماندهی #شهید_کشاورز به جلو و گروهان #والفتح که من فرماندهش بودم هم به عقب . چیزی شبیه به یک نعل اسب.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@akvaresinchannel