الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#لشکر_عاشورا
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹

📢📢📢📢📢قلمها بشکنند

🍃🌹🌹🌹اگرننویسند بر #فرزندان_خمینی_(ره) چه گذشت

برای اولین بار میخوانیم
حکایت معراج تخریبچی شهید عبدالعلی روشنی

🍃🌺🌺 #شهید_عبدالعلی_روشنی
🍃🌷🌷#عملیات_بیت_المقدس_2

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی : #رضا_شفیع_زاده


چند شب از عملیات بیت المقدس 2 میگذشت و چندین بار برای عملیات. و یا پاتک و کاشت #میدان_مین بالای #قمیش رفته بودیم خیلی خسته شده بودیم هوا هم خیلی سرد بود بعضی جاها برف از زانو هم بالاتر بود .بالاخره دم دمای غروب به سمت چپ قمیش رسیدیم به سمت دره رفتیم اون پایین توی فاصله 50 متری کمین عراقی‌ها بود و دایم بدون هدف به سمت ما تیراندازی میکردند ولی چون قرار بود برای جلوگیری پاتک دشمن مین گذاری کنیم بی سرو صدا کارمان را ادامه دادیم تا اینکه تمام مین هایی رو که با خودمون برده بودیم کاشتیم . من به سمت علی روشنی رفتم او هم کارش تمام شده بود. با هم به سمت قله برگشتیم که یکی از تیرهای بی هدف دشمن به جناق سینه علی خورد و از پهلوش خارج شد .
علی خیلی سنگین بود شماره پوتینش 52 بود .به هر زحمتی بود علی رو آوردم بالای قله که ناگهان یکی از بچه‌های خودی یه نارنجک به سمت ما پرتاب کرد ولی به کسی آسیبی نرسید بالاخره به کانال رسیدیم. یه برانکار جور کردیم و با سه چهار نفر از بچه‌ها علی رو بلند کردیم که یه نفر گفت: از مسیر اصلی خودتون نرین خیلی دوره اگه از پشت قمیش برین زودتر به بهداری لشکر عاشورا میرسین.
برای همین ما هم از مسیر پیشنهادی که اصلا نمیشناختیمش به راه افتادیم چندین بار از سخره ها پرت شدیم ولی راه رو ادامه دادیم علی خیلی درد میکشید ولی دایم زیر لب #یا_زهراء_(س) میگفت. گاه و بیگاه هم منو صدا میزد و از درد شدید صدایش میلرزید و میگفت بچه‌ها شما بروید کار من دیگرتمومه . ....
ناگهان برف هم شروع به باریدن گرفت و با محدود کردن دید مشکلمان دوچندان شد .
بالاخره به اورژانس رسیدم.. گفتند اینجا دیگر جمع شده و کسی برای مداوا وجود ندارد فقط یه وانت تویوتا داریم که شیشه جلو هم ندارد. من قبول کردم که جلو بنشینم و مسیر را به راننده نشان بدهم چندین بار نزدیک بود به داخل دره سقوط کنیم و چند بار هم روی صخره های رفتیم. واقعا بارش برف در شب تاریک بدون چراغ و شیشه جلوی حرکت ما رو کندکرده بود. بالاخره به اورژانس دیگه ای رسیدیم تقریبا ساعت 2 صبح بود.. از 10 شب از علی خون زیادی رفته بود .اونجا هم به سختی یک پد شکمی پیدا شد و زخم علی پانسمان شد و با یه آمبولانس تا بالای گرده رش رفتیم ولی آمبولانس خراب شد و من به ناچار به سنگر فرماندهی #لشکر_عاشورا رفتم و همه درحال خواندن #زیارت_عاشورا بودن که با خواهش و التماس و نهایتا داد و فریاد یه تویوتا فرماندهی رو گرفتم و تا پایین گردرش که اورژانس اصلی لشکر عاشورا بود رسیدیم ساعت 7 صبح بود و علی دیگر رمقی نداشت و فقط زمزمه آهسته ای به گوش میرسید خوب که گوش دادم میگفت یا زهرا ......
اونجا هم همه وسایل رو جمع‌آوری کرده بودند به هر زحمتی بود یکی دو تا سرم تزریق کردن و چون گروه خونی من با علی یکی بود مقداری خون بصورت مستقیم تزریق کردیم. علی به هوش اومد و میتونست حرف بزنه که دکترا گفتن باید سریع ببرینش عقب. ما دوباره راه افتادیم توی مسیر هواپیما های عراقی با بمب خوشه ای مارو بمباران کردن که بصورت معجزه آسایی نجات پیدا کردیم ولی آمبولانس سوراخ سوراخ شد. بالاخره ساعت 12 ظهر به اورژانس اصلی #لشکر_10 رسیدیم و اونجا پزشکان خوبی داشت چند کیسه خون به علی تزریق کردند و پزشکان حاضر مارو آرام کردند و گفتند انشاالله دوستتان خوب میشود . وقتی هلیکوپتر آمد و علی رو سوار کردیم دیگر به ما اجازه ندادن همراه دوست و همسنگر عزیزم بروم . به ناچار با علی یه شوخی کردم گفتم یادته تو کربلای 5 تو زخم منو بستی و راهی کردی اینم جای اون ...
علی رفت.
وبعد از عملیات به سراغ او رفتم.
بیمارستان نه.....
#قطعه_29_گلزار_شهدای_بهشت_زهراء_سلام الله_علیها_ردیف_6_شماره_14

🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#خاطرات_خیبری
#حماسه_دلاورمردان_تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام
جزیره مجنون جنوبی

✍️✍️✍️✍️ راوی: #محسن_رضایی(اطلاعات عملیات لشگر10)
4️⃣قسمت چهارم

شلیک گلوله های شیلیکا(نوعی تیر بار سنگین)و تیربارهای عراقی روی پد بی امان ادامه داشت در بین هر چند گلوله که شلیک میشد یک #گلوله_رسام هم بود که مسیر گلوله های دشمن را نشان می داد و تا حدی با نور خود مسیر را هم روشن می کرد و همچنین منورهای دشمن پیاپی منطقه را روشن می کردند و عملا" ما محکوم به دفاع از خطی باعرض ده متر بودیم و دشمن نیز برای حمله بایستی ازهمین عرض پد پیشروی می کرد .
# بچه_های_تخریب برای کار گذاشتن #کوزه_های_انفجاری روی پد رفتند من از شدت آتش به زمین چسبیده بودم جسارت و شهامت #تخریب_چی ها وصف نشدنی بود آنها ابتدا رو به دشمن کار میکردند ولی بخاطر اینکه #تیرهای_رسام حواسشان را پرت میکرد پشت به دشمن به عملیاتشان ادامه دادند .
با صدای انفجار از خواب پریدم، راه باریکی از آب به سمت داخل #جزیره_جنوبی باز شده بود که با فشار آب باز تر می شد .
با طلوع آفتاب ، پاتک دشمن ادامه پیدا کرد ، داخل کانال بچه ها با آرپی جی ۷ و تیربار و اسلحه سبک به سمت دشمن شلیک می کردند و عراقی ها هم با تیر مستقیم تانک و خمپاره و سلاحهای کالیبر بزرگ پاسخ میدادند ، کاتیوشاها و توپخانه دشمن نیز عقبه و قرارگاه تاکتیکی را زیر آتش گرفته بودند چیزی که برای من جالب بود مقاومت در #پد_غربی توسط رزمندگان #لشکر_عاشورا بود که ظاهرا عراقی ها را خیلی آزار میداد چون آتشبارهای کاتیوشا از هر چهل گلوله ده پانزده تای آن را به سمت پد شرقی و ما بقی را به سمت پد غربی شلیک میکردند .
حرکت تانکهای دشمن تا محل بریدگی پد که بر اثر انفجار ایجاد شده بود ادامه پیدا کرد و متوقف شد . نیروهای کانال دفاعی دائما شهید و مجروح مبشدندو نیروهای جدید جاشون رو پر میکرد. حالا عمق کانال دیگر از یک مترو بیست به نیم متر رسیده بود و ارتفاع کانال با شهدا و خاک هایی که بر اثر انفجار گلوله ها به داخل کانال می ریخت کم شده بود .
دشمن بعد از کمی وقفه یک لودر برای پر کردن بریدگی پد آورد که با آتش نیروهای خودی راننده آن به هلاکت رسید ، آنها با جایگزینی راننده و با پشتیبانی آتش و تامین، سعی در ترمیم پد برای عبور تانکها داشتند . ستونی از تانک تا جایی که چشم کار میکرد پشت لودر و بریدگی پد آماده عبور بودند ، ولی جانفشانی نیروها مانع انجام خواسته آنها می شد ، شب #نیروهای_تخریب چند نقطه دیگر از پد را منفجر کردند ، از روز سوم #عملیات_خیبر تا دو هفته ای که #تیپ_سید الشهداء_علیه_السلام در این منطقه بود هر شب یک یا دو گردان برای جلوگیری از پیشروی دشمن به خط میرفت و دیگر بر نمی گشت .
ادامه دارد.....................
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹

📢📢📢📢📢قلمها بشکنند

🍃🌹🌹🌹اگرننویسند بر #فرزندان_خمینی_(ره) چه گذشت

برای اولین بار میخوانیم
حکایت معراج تخریبچی شهید عبدالعلی روشنی

🍃🌺🌺 #شهید_عبدالعلی_روشنی
🍃🌷🌷#عملیات_بیت_المقدس_2

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی : #رضا_شفیع_زاده


چند شب از عملیات بیت المقدس 2 میگذشت و چندین بار برای عملیات. و یا پاتک و کاشت #میدان_مین بالای #قمیش رفته بودیم خیلی خسته شده بودیم هوا هم خیلی سرد بود بعضی جاها برف از زانو هم بالاتر بود .بالاخره دم دمای غروب به سمت چپ قمیش رسیدیم به سمت دره رفتیم اون پایین توی فاصله 50 متری کمین عراقی‌ها بود و دایم بدون هدف به سمت ما تیراندازی میکردند ولی چون قرار بود برای جلوگیری پاتک دشمن مین گذاری کنیم بی سرو صدا کارمان را ادامه دادیم تا اینکه تمام مین هایی رو که با خودمون برده بودیم کاشتیم . من به سمت علی روشنی رفتم او هم کارش تمام شده بود. با هم به سمت قله برگشتیم که یکی از تیرهای بی هدف دشمن به جناق سینه علی خورد و از پهلوش خارج شد .
علی خیلی سنگین بود شماره پوتینش 52 بود .به هر زحمتی بود علی رو آوردم بالای قله که ناگهان یکی از بچه‌های خودی یه نارنجک به سمت ما پرتاب کرد ولی به کسی آسیبی نرسید بالاخره به کانال رسیدیم. یه برانکار جور کردیم و با سه چهار نفر از بچه‌ها علی رو بلند کردیم که یه نفر گفت: از مسیر اصلی خودتون نرین خیلی دوره اگه از پشت قمیش برین زودتر به بهداری لشکر عاشورا میرسین.
برای همین ما هم از مسیر پیشنهادی که اصلا نمیشناختیمش به راه افتادیم چندین بار از سخره ها پرت شدیم ولی راه رو ادامه دادیم علی خیلی درد میکشید ولی دایم زیر لب #یا_زهراء_(س) میگفت. گاه و بیگاه هم منو صدا میزد و از درد شدید صدایش میلرزید و میگفت بچه‌ها شما بروید کار من دیگرتمومه . ....
ناگهان برف هم شروع به باریدن گرفت و با محدود کردن دید مشکلمان دوچندان شد .
بالاخره به اورژانس رسیدم.. گفتند اینجا دیگر جمع شده و کسی برای مداوا وجود ندارد فقط یه وانت تویوتا داریم که شیشه جلو هم ندارد. من قبول کردم که جلو بنشینم و مسیر را به راننده نشان بدهم چندین بار نزدیک بود به داخل دره سقوط کنیم و چند بار هم روی صخره های رفتیم. واقعا بارش برف در شب تاریک بدون چراغ و شیشه جلوی حرکت ما رو کندکرده بود. بالاخره به اورژانس دیگه ای رسیدیم تقریبا ساعت 2 صبح بود.. از 10 شب از علی خون زیادی رفته بود .اونجا هم به سختی یک پد شکمی پیدا شد و زخم علی پانسمان شد و با یه آمبولانس تا بالای گرده رش رفتیم ولی آمبولانس خراب شد و من به ناچار به سنگر فرماندهی #لشکر_عاشورا رفتم و همه درحال خواندن #زیارت_عاشورا بودن که با خواهش و التماس و نهایتا داد و فریاد یه تویوتا فرماندهی رو گرفتم و تا پایین گردرش که اورژانس اصلی لشکر عاشورا بود رسیدیم ساعت 7 صبح بود و علی دیگر رمقی نداشت و فقط زمزمه آهسته ای به گوش میرسید خوب که گوش دادم میگفت یا زهرا ......
اونجا هم همه وسایل رو جمع‌آوری کرده بودند به هر زحمتی بود یکی دو تا سرم تزریق کردن و چون گروه خونی من با علی یکی بود مقداری خون بصورت مستقیم تزریق کردیم. علی به هوش اومد و میتونست حرف بزنه که دکترا گفتن باید سریع ببرینش عقب. ما دوباره راه افتادیم توی مسیر هواپیما های عراقی با بمب خوشه ای مارو بمباران کردن که بصورت معجزه آسایی نجات پیدا کردیم ولی آمبولانس سوراخ سوراخ شد. بالاخره ساعت 12 ظهر به اورژانس اصلی #لشکر_10 رسیدیم و اونجا پزشکان خوبی داشت چند کیسه خون به علی تزریق کردند و پزشکان حاضر مارو آرام کردند و گفتند انشاالله دوستتان خوب میشود . وقتی هلیکوپتر آمد و علی رو سوار کردیم دیگر به ما اجازه ندادن همراه دوست و همسنگر عزیزم بروم . به ناچار با علی یه شوخی کردم گفتم یادته تو کربلای 5 تو زخم منو بستی و راهی کردی اینم جای اون ...
علی رفت.
وبعد از عملیات به سراغ او رفتم.
بیمارستان نه.....
#قطعه_29_گلزار_شهدای_بهشت_زهراء_سلام الله_علیها_ردیف_6_شماره_14

🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel