الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#شهید_پیکاری
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷
#تخریبچی_شهید_علیرضا_پیکاری
حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴

به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 #جعفر_طهماسبی

ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند.
بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن.
شهید سیدمحمد یه داد زد .
برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید.
بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند.
#شهید_پیکاری رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده .
تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه
دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود.
بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند.
من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه.
آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی.....
گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه.
دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه
اما با گریه.
با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی.
اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد.
گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه.
درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه.


@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#شبی_که_نجات_یافتم
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

امروز #روز_عرفه
است و همچنین روز #شهادت_سفیر_سیدالشهداء_علیه_السلام
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام
هرسال که شهادت حضرت مسلم علیه السلام میرسه یاد #عبور_از_اروند_در_شب_عملیات_والفجر_8 میفتم که چگونه نام ویاد او من و سایر غواص ها رو نجات داد.
تقریبا جلوی ستون #غواص_ها در حرکت بودم و #شهید_علی_پیکاری هم پشت سرم میومد
مواظب بودیم توی امواج خروشان اروند از ستون غواصها جدا نشیم
#فین_غواصی از پام در اومده بود و تجهیزاتم هم سنگین بود و به کندی جلو میرفتم و هربار که پاهام رو تکون میدادم کلی از آب رودخانه ارود توی حلقم میرفت.
وسط های رودخانه و در جریان آب بودیم
به #شهید_پیکاری گفتم که یک مقدار مهمات من رو سبک کن.
اون نارنجک های توی کوله پشتیم رو توی آب ریخت اما تغییری نکرد.
کندی حرکت ما دو تا #ستون_غواص_ها رو دچار مشکل کرده بود .
به علی گفتم من از ستون جدا میشم و شما برید
دستم رو فشار داد به علامت مخالفت و اشاره کرد که جلوت رو نگاه کن.
تقریبا داشتم نا امید میشدم.
اینجا دیگه جای #توسل بود .
#ایام_فاطمیه بود به ذهنم رسید که از #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها مدد بگیرم.
با خودم گفتم این همه رزمنده گرفتار آب و سختی های عملیات از بی بی مدد میخواهند تا بیاید نوبت به من برسه کار از کار گذشته... مدد از سایر #اهل_بیت_علیهم_السلام هم به ذهنم رسید وبا همون توجیه اولیه از خیرش گذشتم. تا اینکه به ذهنم یکی فرو کرد که از #مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام مدد بگیر.اون سرش خلوته و کسی سراغش نمیره.
لحظه ای نام ویاد او از ذهنم گذاشت و به زبان آوردم که #آقاجان_مددی برسون.
خیلی خسته شده بودم و آخرین دست وپا زدن هام توی آب اروند بود که احساس کردم زیر پام سفت شد. دست علی پیکاری که پشت سرمن بود فشار دادم و با اشاره گفتم علی به ساحل دشمن رسیدیم و غواص ها پهلو گرفتند و آماده حمله به دشمن در جزیره ام الرصاص شدیم.
توئ ساحل دشمن به #سمت_معبر میرفتیم . زیر پای دشمن بودیم و حرکت ستون ما خیلی سرو صدا ایجاد میکرد اینجا هم عرض کردم آقا جان ما را تنها نگذار و مدد کن که این سرو صدا ها دشمن رو هوشیار نکنه و خدا رو شاهد میگیرم که نسیمی وزیدن کرد و با جابجایی چولان های لب ساحل دشمن همهمه ای ایجاد شد و صدادی قورباغه ها هم در اومد به طوریکه سرفه ممتد بعضی از غواص ها رو هم دشمن نشنید.

و جالب بود که یکی دیگه از #غواص_های_تخریبچی برادر محمد رضا جعفری هم که ماموریت باز کردن #معبر در جزیره ام الرصاص رو در همون شب و در چند ده متری ما داشت هم درداخل آب به مشکل خورده بود وبه حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام متوسل شده بود.
هرسال در ایام مسلمیه خاطره عنایت #حضرت_مسلم_علیه_السلام رو یاد آورمیشم واز خدا میخواهم در اون دنیا هم مدد این آقا شامل من و همه همسنگرانم شود.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷
#تخریبچی_شهید_علیرضا_پیکاری


حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴

به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿

#جعفر_طهماسبی🍃🌷

ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند.
بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن.
شهید سیدمحمد یه داد زد .
برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید.
بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند.
#شهید_پیکاری رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده .
تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه
دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود.
بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند.
من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه.
آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی.....
گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه.
دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه
اما با گریه.
با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی.
اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد.
گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه.
درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه.
.ادامه🌲🌲
👇👇👇👇👇
🍃🍃🌷🌷 @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷
#تخریبچی_شهید_علیرضا_پیکاری


حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴

به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿

#جعفر_طهماسبی🍃🌷

ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند.
بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن.
شهید سیدمحمد یه داد زد .
برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید.
بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند.
#شهید_پیکاری رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده .
تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه
دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود.
بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند.
من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه.
آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی.....
گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه.
دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه
اما با گریه.
با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی.
اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد.
گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه.
درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه.
.ادامه🌲🌲
👇👇👇👇👇
🍃🍃🌷🌷 @alvaresinchannel
#عکس_یادگاری
با
#علیرضا_پیکاری
این آقا علیرضا برادر زاده #شهید_پیکاری است که باید اسم ورسم عموی دلاورش رو زنده کند
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#مسافر_بهشت
#غواص_شهید
#سید_تخریبچی
#سید_محمد_علی_موسوی_زاده
#شهادت_عملیات_کربلای_5
#شلمچه_19_دیماه_65
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

ساعت حدود 5 بعدازظهر بود که دیدم یک تویوتا بالای #پل_هفتی_هشتی ایستاد. مثل اینکه داره دنبال آدرس میگرده.اومد زیر پل دیدم #شهید_موسوی_زاده است بعد از روبوسی یک نگاهی به من کرد و گفت:جعفر امشب خبریه؟؟
گفتم آره. زود بجنب تا دیر نشده.گفت :چیکار کنم .
گفتم آقا #سید_محمد داره دم منبع آب وضو میگیره . بدو موقعیت خوبیه.
#سید_موسوی_زاده رفت و من هم از دور نگاش می کردم .
معلوم بود #سید_محمد زیر باز نمیره ، چون #سید_موسوی_زاده خودش #فرمانده_تخریب_تیپ_مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام بود. نمیدونم به #سید_محمد چی گفت که راضی شد.
دیدم لبخند روی لبشه داره میاد
.تا رسید گفت :جعفر یک دست #لباس_غواصی برام جور کن و رفت سمت ماشین تویوتا و چند لحظه ای با رانندش حرف زد.
راننده ماشین رو سروته کرد و رفت. سید هم رفت وضو بگیره برای نماز مغرب و عشا.
#سید_محمد_علی_موسوی_زاده شب عملیات #کربلای_5 با دسته #شهید_پیکاری رفتند برای #معبر زدن در مقابل #دژ_شلمچه و مظلومانه داخل آب به شهادت رسید و صبح عملیات با #شهید_حاج_ناصر_اربابیان پیکر مطهرش رو از داخل قایق به همراه سایر غواص های تخریب که #شهید_سید_امین_صدر_نژاد هم جزوشون تخلیه و به عقب فرستادیم.
🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#ویژه_عید_غدیر
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#شبی_که_نجات_یافتم
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

امروز #روز_عرفه
است و همچنین روز #شهادت_سفیر_سیدالشهداء_علیه_السلام
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام
هرسال که شهادت حضرت مسلم علیه السلام میرسه یاد #عبور_از_اروند_در_شب_عملیات_والفجر_8 میفتم که چگونه نام ویاد او من و سایر غواص ها رو نجات داد.
تقریبا جلوی ستون #غواص_ها در حرکت بودم و #شهید_علی_پیکاری هم پشت سرم میومد
مواظب بودیم توی امواج خروشان اروند از ستون غواصها جدا نشیم
#فین_غواصی از پام در اومده بود و تجهیزاتم هم سنگین بود و به کندی جلو میرفتم و هربار که پاهام رو تکون میدادم کلی از آب رودخانه ارود توی حلقم میرفت.
وسط های رودخانه و در جریان آب بودیم
به #شهید_پیکاری گفتم که یک مقدار مهمات من رو سبک کن.
اون نارنجک های توی کوله پشتیم رو توی آب ریخت اما تغییری نکرد.
کندی حرکت ما دو تا #ستون_غواص_ها رو دچار مشکل کرده بود .
به علی گفتم من از ستون جدا میشم و شما برید
دستم رو فشار داد به علامت مخالفت و اشاره کرد که جلوت رو نگاه کن.
تقریبا داشتم نا امید میشدم.
اینجا دیگه جای #توسل بود .
#ایام_فاطمیه بود به ذهنم رسید که از #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها مدد بگیرم.
با خودم گفتم این همه رزمنده گرفتار آب و سختی های عملیات از بی بی مدد میخواهند تا بیاید نوبت به من برسه کار از کار گذشته... مدد از سایر #اهل_بیت_علیهم_السلام هم به ذهنم رسید وبا همون توجیه اولیه از خیرش گذشتم. تا اینکه به ذهنم یکی فرو کرد که از #مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام مدد بگیر.اون سرش خلوته و کسی سراغش نمیره.
لحظه ای نام ویاد او از ذهنم گذاشت و به زبان آوردم که #آقاجان_مددی برسون.
خیلی خسته شده بودم و آخرین دست وپا زدن هام توی آب اروند بود که احساس کردم زیر پام سفت شد. دست علی پیکاری که پشت سرمن بود فشار دادم و با اشاره گفتم علی به ساحل دشمن رسیدیم و غواص ها پهلو گرفتند و آماده حمله به دشمن در جزیره ام الرصاص شدیم.
توئ ساحل دشمن به #سمت_معبر میرفتیم . زیر پای دشمن بودیم و حرکت ستون ما خیلی سرو صدا ایجاد میکرد اینجا هم عرض کردم آقا جان ما را تنها نگذار و مدد کن که این سرو صدا ها دشمن رو هوشیار نکنه و خدا رو شاهد میگیرم که نسیمی وزیدن کرد و با جابجایی چولان های لب ساحل دشمن همهمه ای ایجاد شد و صدادی قورباغه ها هم در اومد به طوریکه سرفه ممتد بعضی از غواص ها رو هم دشمن نشنید.

و جالب بود که یکی دیگه از #غواص_های_تخریبچی برادر محمد رضا جعفری هم که ماموریت باز کردن #معبر در جزیره ام الرصاص رو در همون شب و در چند ده متری ما داشت هم درداخل آب به مشکل خورده بود وبه حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام متوسل شده بود.
هرسال در ایام مسلمیه خاطره عنایت #حضرت_مسلم_علیه_السلام رو یاد آورمیشم واز خدا میخواهم در اون دنیا هم مدد این آقا شامل من و همه همسنگرانم شود.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷
#تخریبچی_شهید_علیرضا_پیکاری


حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴

به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿

#جعفر_طهماسبی🍃🌷

ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند.
بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن.
شهید سیدمحمد یه داد زد .
برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید.
بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند.
#شهید_پیکاری رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده .
تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه
دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود.
بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند.
من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه.
آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی.....
گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه.
دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه
اما با گریه.
با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی.
اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد.
گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه.
درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه.
.ادامه🌲🌲
👇👇👇👇👇
🍃🍃🌷🌷 @alvaresinchannel