الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#شهید_ضیایی
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🍃🌿🌺
#تخریبچی_تپل_مپل
#شهید_علیرضا_عباسیان
شهادت : #جاده_اهواز_خرمشهر
تاریخ شهادت : 67/5/1
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حسین_گودرزی
زمستان سال ۶۶(اسفند ماه) بود .
برف مقر #شهید_ضیایی را سفیدپوش کرده بود. نیمه های شب به منظور قضای حاجت از سوله ای که عراقیها دردل کوه درست کرده بودن و بعدا شده بود سنگر محل استراحت ما خارج شدم .
درآن تاریکی و سرما صدایی مرا بسمت خودکشید . به سمت صدا که از گوشه ای دنج از مقر به گوش میرسید رفتم. شهید علیرضا عباسیان را دیدم که درحال کندن قبری برای راز و نیاز خود بود . درهمان حال گفتم: “علی دعا یادت نره”. #شهید_عباسیان که تازه متوجه من شده بود منوصدا کرد و باچشمانی اشکبار گفت #من_خودم_خیلی_به_دعا_نیاز_دارم. علیرضا خودشو غرق گناه میدونست اما همه میدونن شهدا همشون خودشونو گنهکار میدونستن ولی مزد اعمالشون را باشهادت گرفتن.
اواخر اردیبهشت سال 67 بود #شهید_علیرضا_عباسیان آماده رفتن به مرخصی بود ولی خیلی پکر و غمگین بنظر میرسید. معمولابچه ها وقتی برای مرخصی میرفتند شاد وشنگول بودند
ازش پرسیدم علیرضا چرا پکری؟
باغصه بمن گفت: شاید برم مرخصی دیگه برنگردم .
پرسیدم چرابرنگردی؟
گفت چون مادرم ناراحتی قلبی داره میترسم برگردم حالش بد بشه .
بهش گفتم: علیرضا این شیطونه که میگه بخاطر بیماری مادرت برنگرد و توصیه کردم حیفه این فضای معنوی را از دست بدیم و گفتم برو مرخصی تا مادرت با دیدنت کمی بهتر بشه ولی برگرد.
دوهفته بعد علیرضا برگشت و دیگر به مرخصی نرفت و ملائکه او را به معراج بردند .
تخریبچی شهید علیرضا عباسیان در اولین روز از مرداد ماه سال 67 در #جاده_اهواز_خرمشهر شربت شهادت نوشید و به لقاء حق رسید ودرگلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها قطعه 40 ردیف58 شماره 8 میهمان خاک شد.
🍃🌿🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🍃🌿🌺
#تخریبچی_تپل_مپل
#شهید_علیرضا_عباسیان
شهادت : #جاده_اهواز_خرمشهر
تاریخ شهادت : 67/5/1
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حسین_گودرزی
زمستان سال ۶۶(اسفند ماه) بود .
برف مقر #شهید_ضیایی را سفیدپوش کرده بود. نیمه های شب به منظور قضای حاجت از سوله ای که عراقیها دردل کوه درست کرده بودن و بعدا شده بود سنگر محل استراحت ما خارج شدم .
درآن تاریکی و سرما صدایی مرا بسمت خودکشید . به سمت صدا که از گوشه ای دنج از مقر به گوش میرسید رفتم. شهید علیرضا عباسیان را دیدم که درحال کندن قبری برای راز و نیاز خود بود . درهمان حال گفتم: “علی دعا یادت نره”. #شهید_عباسیان که تازه متوجه من شده بود منوصدا کرد و باچشمانی اشکبار گفت #من_خودم_خیلی_به_دعا_نیاز_دارم. علیرضا خودشو غرق گناه میدونست اما همه میدونن شهدا همشون خودشونو گنهکار میدونستن ولی مزد اعمالشون را باشهادت گرفتن.
اواخر اردیبهشت سال 67 بود #شهید_علیرضا_عباسیان آماده رفتن به مرخصی بود ولی خیلی پکر و غمگین بنظر میرسید. معمولابچه ها وقتی برای مرخصی میرفتند شاد وشنگول بودند
ازش پرسیدم علیرضا چرا پکری؟
باغصه بمن گفت: شاید برم مرخصی دیگه برنگردم .
پرسیدم چرابرنگردی؟
گفت چون مادرم ناراحتی قلبی داره میترسم برگردم حالش بد بشه .
بهش گفتم: علیرضا این شیطونه که میگه بخاطر بیماری مادرت برنگرد و توصیه کردم حیفه این فضای معنوی را از دست بدیم و گفتم برو مرخصی تا مادرت با دیدنت کمی بهتر بشه ولی برگرد.
دوهفته بعد علیرضا برگشت و دیگر به مرخصی نرفت و ملائکه او را به معراج بردند .
تخریبچی شهید علیرضا عباسیان در اولین روز از مرداد ماه سال 67 در #جاده_اهواز_خرمشهر شربت شهادت نوشید و به لقاء حق رسید ودرگلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها قطعه 40 ردیف58 شماره 8 میهمان خاک شد.
🍃🌿🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🍃🌿🌺
#تخریبچی_تپل_مپل
#شهید_علیرضا_عباسیان
شهادت : #جاده_اهواز_خرمشهر
تاریخ شهادت : 67/5/1
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حسین_گودرزی
زمستان سال ۶۶(اسفند ماه) بود .
برف مقر #شهید_ضیایی را سفیدپوش کرده بود. نیمه های شب به منظور قضای حاجت از سوله ای که عراقیها دردل کوه درست کرده بودن و بعدا شده بود سنگر محل استراحت ما خارج شدم .
درآن تاریکی و سرما صدایی مرا بسمت خودکشید . به سمت صدا که از گوشه ای دنج از مقر به گوش میرسید رفتم. شهید علیرضا عباسیان را دیدم که درحال کندن قبری برای راز و نیاز خود بود . درهمان حال گفتم: “علی دعا یادت نره”. #شهید_عباسیان که تازه متوجه من شده بود منوصدا کرد و باچشمانی اشکبار گفت #من_خودم_خیلی_به_دعا_نیاز_دارم. علیرضا خودشو غرق گناه میدونست اما همه میدونن شهدا همشون خودشونو گنهکار میدونستن ولی مزد اعمالشون را باشهادت گرفتن.
اواخر اردیبهشت سال 67 بود #شهید_علیرضا_عباسیان آماده رفتن به مرخصی بود ولی خیلی پکر و غمگین بنظر میرسید. معمولابچه ها وقتی برای مرخصی میرفتند شاد وشنگول بودند
ازش پرسیدم علیرضا چرا پکری؟
باغصه بمن گفت: شاید برم مرخصی دیگه برنگردم .
پرسیدم چرابرنگردی؟
گفت چون مادرم ناراحتی قلبی داره میترسم برگردم حالش بد بشه .
بهش گفتم: علیرضا این شیطونه که میگه بخاطر بیماری مادرت برنگرد و توصیه کردم حیفه این فضای معنوی را از دست بدیم و گفتم برو مرخصی تا مادرت با دیدنت کمی بهتر بشه ولی برگرد.
دوهفته بعد علیرضا برگشت و دیگر به مرخصی نرفت و ملائکه او را به معراج بردند .
تخریبچی شهید علیرضا عباسیان در اولین روز از مرداد ماه سال 67 در #جاده_اهواز_خرمشهر شربت شهادت نوشید و به لقاء حق رسید ودرگلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها قطعه 40 ردیف58 شماره 8 میهمان خاک شد.
🍃🌿🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🍃🌿🌺
#تخریبچی_تپل_مپل
#شهید_علیرضا_عباسیان
شهادت : #جاده_اهواز_خرمشهر
تاریخ شهادت : 67/5/1
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حسین_گودرزی
زمستان سال ۶۶(اسفند ماه) بود .
برف مقر #شهید_ضیایی را سفیدپوش کرده بود. نیمه های شب به منظور قضای حاجت از سوله ای که عراقیها دردل کوه درست کرده بودن و بعدا شده بود سنگر محل استراحت ما خارج شدم .
درآن تاریکی و سرما صدایی مرا بسمت خودکشید . به سمت صدا که از گوشه ای دنج از مقر به گوش میرسید رفتم. شهید علیرضا عباسیان را دیدم که درحال کندن قبری برای راز و نیاز خود بود . درهمان حال گفتم: “علی دعا یادت نره”. #شهید_عباسیان که تازه متوجه من شده بود منوصدا کرد و باچشمانی اشکبار گفت #من_خودم_خیلی_به_دعا_نیاز_دارم. علیرضا خودشو غرق گناه میدونست اما همه میدونن شهدا همشون خودشونو گنهکار میدونستن ولی مزد اعمالشون را باشهادت گرفتن.
اواخر اردیبهشت سال 67 بود #شهید_علیرضا_عباسیان آماده رفتن به مرخصی بود ولی خیلی پکر و غمگین بنظر میرسید. معمولابچه ها وقتی برای مرخصی میرفتند شاد وشنگول بودند
ازش پرسیدم علیرضا چرا پکری؟
باغصه بمن گفت: شاید برم مرخصی دیگه برنگردم .
پرسیدم چرابرنگردی؟
گفت چون مادرم ناراحتی قلبی داره میترسم برگردم حالش بد بشه .
بهش گفتم: علیرضا این شیطونه که میگه بخاطر بیماری مادرت برنگرد و توصیه کردم حیفه این فضای معنوی را از دست بدیم و گفتم برو مرخصی تا مادرت با دیدنت کمی بهتر بشه ولی برگرد.
دوهفته بعد علیرضا برگشت و دیگر به مرخصی نرفت و ملائکه او را به معراج بردند .
تخریبچی شهید علیرضا عباسیان در اولین روز از مرداد ماه سال 67 در #جاده_اهواز_خرمشهر شربت شهادت نوشید و به لقاء حق رسید ودرگلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها قطعه 40 ردیف58 شماره 8 میهمان خاک شد.
🍃🌿🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹

پیکر مطهر شهید مدافع حرم #حمید_رضا_ضیایی با حضور جمع کثیری از خانواده های معظم شهدا و ایثارگران و اقشار مختلف مردم طی مراسم باشکوهی تشییع و در قطعه ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران در کنار همرزمانش آرام گرفت.

شهید مدافع حرم«حمیدرضا ضیایی» متولد سال ۴۸ بود که در سن ۱۵ سالگی به #جبهه_ها_ی_نبرد حق علیه باطل شتافت و در #لشکر_سید_الشهدا(ع) و #تیپ_نینوا به عنوان #دیدبان مشغول جهاد در راه خدا شد. او در فروردین ماه سال 67 درعملیات والفجر 10 و در خاک دشمن توسط بمباران‌های هوایی به درجه رفیع جانبازی نائل آمد. پای وی از ناحیه زانو در این عملیات قطع شد و مدال پر افتخار جانبازی را به گردن آویخت. #شهید_ضیایی پس از دوران دفاع مقدس در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی فعالانه حضوری چشمگیر و تاثیرگذار داشت و خدماتی ارزشمند از خود بر جای گذاشت.

شهید ضیایی چندین بار به صورت داوطلبانه عازم سوریه شده بود و در قسمت ها و یگان های مختلف از حریم اهل بیت(ع) دفاع می‌کرد. او در حالی که #فرماندهی_ادوات_تیپ_زینبیون را بر عهده داشت، در آخرین مرحله پاکسازی داعش در سوریه، در ۳۰ آبان امسال در #شهر_بوکمال بر اثر اصابت تیر تک تیرانداز های داعشی به آرزوی دیرینه اش رسید و به فیض شهادت نائل شد.
تصاویر تشییع پیگر شهید مدافع حرم حمیدرضا ضیایی👇👇👇👇👇
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🍃🌿🌺
#تخریبچی_تپل_مپل
#شهید_علیرضا_عباسیان
شهادت : #جاده_اهواز_خرمشهر
تاریخ شهادت : 67/5/1
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حسین_گودرزی
زمستان سال ۶۶(اسفند ماه) بود .
برف مقر #شهید_ضیایی را سفیدپوش کرده بود. نیمه های شب به منظور قضای حاجت از سوله ای که عراقیها دردل کوه درست کرده بودن و بعدا شده بود سنگر محل استراحت ما خارج شدم .
درآن تاریکی و سرما صدایی مرا بسمت خودکشید . به سمت صدا که از گوشه ای دنج از مقر به گوش میرسید رفتم. شهید علیرضا عباسیان را دیدم که درحال کندن قبری برای راز و نیاز خود بود . درهمان حال گفتم: “علی دعا یادت نره”. #شهید_عباسیان که تازه متوجه من شده بود منوصدا کرد و باچشمانی اشکبار گفت #من_خودم_خیلی_به_دعا_نیاز_دارم. علیرضا خودشو غرق گناه میدونست اما همه میدونن شهدا همشون خودشونو گنهکار میدونستن ولی مزد اعمالشون را باشهادت گرفتن.
اواخر اردیبهشت سال 67 بود #شهید_علیرضا_عباسیان آماده رفتن به مرخصی بود ولی خیلی پکر و غمگین بنظر میرسید. معمولابچه ها وقتی برای مرخصی میرفتند شاد وشنگول بودند
ازش پرسیدم علیرضا چرا پکری؟
باغصه بمن گفت: شاید برم مرخصی دیگه برنگردم .
پرسیدم چرابرنگردی؟
گفت چون مادرم ناراحتی قلبی داره میترسم برگردم حالش بد بشه .
بهش گفتم: علیرضا این شیطونه که میگه بخاطر بیماری مادرت برنگرد و توصیه کردم حیفه این فضای معنوی را از دست بدیم و گفتم برو مرخصی تا مادرت با دیدنت کمی بهتر بشه ولی برگرد.
دوهفته بعد علیرضا برگشت و دیگر به مرخصی نرفت و ملائکه او را به معراج بردند .
تخریبچی شهید علیرضا عباسیان در اولین روز از مرداد ماه سال 67 در #جاده_اهواز_خرمشهر شربت شهادت نوشید و به لقاء حق رسید ودرگلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها قطعه 40 ردیف58 شماره 8 میهمان خاک شد.
🍃🌿🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#معبری_که_شهید_ضیایی_زد
#عملیات_نصر_4
#ارتفاعات_ماووت
✍️✍️✍️ راوی: #علی_روزبهانی

مرحله اول #عملیات_نصر_4 بود که قرار شد دقیق یادم نیست پاسگاه ۱بود یا۲ #ماووت را ازاد کنند من در تیم برادرمحمد فرد بودم قرار بود برای معبر زدن به گردان های رزمی مامور شویم چند دقیقه قبل از حرکت تغیراتی انجام شد و من به تیم برادر #شهید_ضیایی رفتم اگر اشتباه نکنم برادر ولی لو هم با ما بود
#شهید_ضیایی که قبلا توجیه شده بود بما در مورد عملیات توضیحاتی داد و گفت خودش #معبر می زند و قرار شد من پشت سرش #طناب_معبر بکشم و برادر ولی لو هم که بنده خدا یک پایش ناراحتی داشت رزرو باشد .
قبل از حرکت شهید ضیایی به من گفت : اگر برای من داخل معبراتفاقی افتاد توجه نکن و معبر را ادامه بده واگر برای شما مشکلی پیش امد برادر ولی لو ادامه بدهد.
رسیدیم #پای_کار و #تیم_بچه_های_تخریب دست به کار شدند
شهید ضیایی وارد #میدان_مین شد وبا احتیاط خنثی کردن مین ها رو شروع کرد و من هم به فاصله کمی پشت سرش #نوار_سفید_رنگ_معبر رو روی زمین پهن میکردم .
مسیر معبر از بین #کمین_دشمن بود . صدای صحبت هاشون به زبان عربی میامد .
به آخر میدون مین رسیدیم وتقریبا معبر باز شد وشهید ضیایی به من اشاره کرد که من مواظب باشم . اون برگشت سر معبر تا #گردان_خط_شکن رو از معبر عبور دهد .
گردان وارد معبر شد. اول چند تا آرپی جی زن جلو اومدند وسنگر کمین دشمن رو خاموش کردند و بعدش رزمنده ها با عبور از معبر به مواضع دشمن یورش بردند .
یک لحظه همه جا رو آتش گرفت. تیر بارهای دشمن بود که مسیر معبر رو با تیر رسام میزد و آتیش خمپاره ها و انفجار پی درپی اطراف معبر شروع شد.
قرار #بچه_های_تخریب این بود که بعد از اتمام معبر و عبور نیروها به عقب برگردند تا برای ماموریت های بعدی اعزام شوند.
توی اون سر و صدا و آتیش سنگین من شهید ضیایی رو گم کردم.
دستور بود که عقب برگردید .
مسیر برگشت روبلد بودم یه مقدار مسیر رو زیر آتش دشمن سینه خیز اومدم .
سمت راست جاده رو دشمن #مین_گذاری کرده بود ومواظب بودم داخل میدون مین نشوم.
توی حال خودم بودم که کسی از پشت سر من رو به اسم صدا کرد. اطراف رو نگاه کردم #برادر_عباسپور روی مین رفته بود و از ناحیه پا سخت مجروح شده بود ازش خون زیادی میرفت کف پاش نصف شده بود. من عادت داشتم از مقر که برای کار بیرون می امدم بجای اب چایی می ریختم تو قمقمه و چندتا قند هم توش می انداختم شب قبل هم همینکار را کرده بود م برادر عباسپور گفت : روزبهانی اب داری؟؟
گفتم بله
گفت : خون های پام رو بشور و سفت ببند
درب قمقمه را باز کردم.
چایی سرد شده بود ولی یادم نبود چایی است .
چایی شیرین را ریختم روی پای عباسپور
و زخمهای پایش را بستم و شروع کردیم سینه خیز و با احتیاط از #میدون_مین بیدون اومدن برای من جالب بود که عباسپور با اینکه پاش به پوست آویزون بود و درد میکشید و خون زیادی هم ازش رفته بود... معبر هم می زد .
با هر جون کندنی بود برادر عباسپور رو عقب آوردم.
روی جاده یک خشایار بود برای بردن مجروحان.
عباسپور رو سوار #خشایار کردم و خودم رفتم سمت سنگر بچه های تخریب.
آقا جعفر اون جا بود. از وضعیت بچه ها و معبرها سوال کرد .
🌹
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
روزهایی که برای عملیات آماده میشدیم

🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🍃🌷🌷 #عملیات_بیت_المقدس_2

👈🏿✍🏿راوی: #عباس_جهانبخش

حدود یک ماه قبل از عملیات با اتوبوس به منطقه عملیات اعزام شدیم
تو این مدت برای کسب امادگی جسمانی بیشتر کوه پیمایی میکردیم
منطقه خیلی زیبایی بود
یه روز همه بچه ها با سرپرستی #شهید_ضیایی راهپیمایی میکردیم که یکباره با منظره خیلی زیبایی روبرو شدیم
دره ای زیبا و باریک و عمیق با مه رقیق و دیواره های سبز
همه از حالت دیسیپرین نظامی خارج شدیم و محو تماشای زیبایی طبیعت شدیم
یکی از بچه ها پیشنهاد داد چند دقیقه ای استراحت کنیم و یه نفر هم قران بخونه
مهدی ضیایی به #شهید_مهدی_صباغ_زاده گفت قران بخونه
صدای زیبای قرایت قران و زیبایی طبیعت سر حالمون کرد
هوا کم کم سردتر میشد نیروهای جدید بهمون اضافه شدند
بعضی شبها روی تراورس کنار ورودی چادر میخوابیدیم
موقع نماز تو زینبیه خیلی فشرده و با صمیمیت نمازهای جماعت برگزار میشد
اوایل حاج اقای #حسین_خانی نماز جماعت برگزار میکرد
با اومدن حاج اقای #تاج_ابادی حال و هوای بچه ها بخصوص مهدی ضیایی با شعف تر شده بود
حاج اقا قبل از نماز صبح تفسیر سوره والعصر میگفت
ضیایی و من و مجتبی قاسمی رو یادمه که تو کلاس حاج اقا شرکت میکردیم
هوا باز هم سرد تر میشد
تو هر چادر دو تا بخاری والور بود تا گرم بشه
یه شب #شهید_الهیاری کنار چادر صحبت میکرد
فکر کنم اونجا گفت منتظر به دنیا اومدنه فرزندشه
جهت امادگی برای معبر زدن تو برف یه شب که برف ابکی و شدیدی میومد رفتیم که تمرین کنیم
برف شدید میبارید
حاج علی روح افزا با مهدی ضیایی دو سه ساعت گشتند ولی تو تاریکی میدون رو پیدا نکردند
دیگه لباسهای زیرمون هم خیس شده بود که فقط کمی دستهامون رو تو برف کردیم تا کمی با تاثیر سرما رو دستهامون اشنا بشیم و شاید کمی اماده معبر زدن در برف بشیم
روز های اخر دیماه فرا رسید
گردانهای پیاده یکی یکی با کامیون به منطقه اونده بودند
24 دیماه من و یکی دو نفر دیگه به #گردان_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام مامور شدیم
خیلی از نیروها ترجیح داده بودند بجای پوتین چکمه بپوشن تا پاهاشون تو #سرمای_20 درجه زیر صفر خیس نشه


🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃

@alvaresinchannel