الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#تدارکات
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🍃🌷
یاد روزهای خوب جبهه بخیر
#امشب_شب_مبعث
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی

فروردین سال 65 از نیمه گذشته بود
اعیاد آخر #ماه_رجب و #شعبان در پیش بود #مقر_الوارثین رنگ و بوی بهارگرفته بود. تقریبا دشت های اطراف مقر الوارثین پر بود از لاله های وحشی و سبزی زمین هم مناظر زیبایی خلق کرده بود.
#شب_عید_مبعث بود. به مسوول #تدارکات گردان حاج آقا عباسی گفتیم به خاطر مبعث پیغمبر درب گونی های آجیل رو بازکن وبچه ها رو شاد و خوشحال کن. ایشون با خنده گفت:آجیل برای عید نوروزه نه برای عید مبعث.
معمولا مسوولین تدارکات یک مقدار خسیس بودن و برای همین هم بچه ها بجای #تدارکات بهشون #ندارکات میگفتند.
با قاسم غلامرضایی مشورت کردیم و قرار شد بچه های گردان روکه 150 نفری میشدند جمع کنیم و به سمت سنگر تدارکات که پشت دستشویی های مقر بود راهپیمایی کنیم.
یکی دوساعت به غروب مانده بود که همه بچه ها رو جمع کردیم و قضیه رو بهشون گفتیم و همه راغب شدند برای اعتراض مقابل سنگر تدارکات.
البته قبلا گفته باشم که #شهید_آقا_سید_محمد_زینال_حسینی که چند روزی بود فرمانده #تخریب_لشگر10 شده بود برای سرکشی بچه ها به #فاو رفته بود.
بچه ها مقابل حسینیه جمع شدند و قاسم غلامرضایی هم یه کاغذ از جیبش درآورد که چند خطی روش نوشته بود و روی بلندی مقابل #حسینیه_الوارثین ایستاد و گفت:برادرها این چند خط رو حفظ کنید و با هم میخونیم و به سمت تدارکات میریم.
اون سروده قاسم این بود.
#امشب_شب_مبعث
#کمپوت_میخوایم_دربست
#آجیل_میخوام_سر_بست
#تدارکاات_یالا..#تدارکات_یالا
این چند بیت رو سریع بچه ها حفظ کردند و راه افتادیم سمت تدارکات.
صدای قهقهه بچه ها وقتی سمت تدارکات میرفتیم مقر رو برداشته بود.
مثل اینکه به حاج عباسی مسوول تدارکات خبر داده بودند که بچه ها دارن میان.
وقتی مقابل سنگر تدارکات رسیدیم دیدیم گونی ها آجیل و کمپوت آماده بودند برای پذیرایی ازبچه ها.
اون شب ترفند ما جواب داد و بچه ها به سور و ساتی رسیدند
یادش بخیر
البته فرمانده ما در یک فرصت مقتضی به خاطر این کاری که کردیم ما رو سینه خیز برد.
🌿🍃🌷
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🍃🌷
یاد روزهای خوب جبهه بخیر
#امشب_شب_مبعث
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی

فروردین سال 65 از نیمه گذشته بود
اعیاد آخر #ماه_رجب و #شعبان در پیش بود #مقر_الوارثین رنگ و بوی بهارگرفته بود. تقریبا دشت های اطراف مقر الوارثین پر بود از لاله های وحشی و سبزی زمین هم مناظر زیبایی خلق کرده بود.
#شب_عید_مبعث بود. به مسوول #تدارکات گردان حاج آقا عباسی گفتیم به خاطر مبعث پیغمبر درب گونی های آجیل رو بازکن وبچه ها رو شاد و خوشحال کن. ایشون با خنده گفت:آجیل برای عید نوروزه نه برای عید مبعث.
معمولا مسوولین تدارکات یک مقدار خسیس بودن و برای همین هم بچه ها بجای #تدارکات بهشون #ندارکات میگفتند.
با قاسم غلامرضایی مشورت کردیم و قرار شد بچه های گردان روکه 150 نفری میشدند جمع کنیم و به سمت سنگر تدارکات که پشت دستشویی های مقر بود راهپیمایی کنیم.
یکی دوساعت به غروب مانده بود که همه بچه ها رو جمع کردیم و قضیه رو بهشون گفتیم و همه راغب شدند برای اعتراض مقابل سنگر تدارکات.
البته قبلا گفته باشم که #شهید_آقا_سید_محمد_زینال_حسینی که چند روزی بود فرمانده #تخریب_لشگر10 شده بود برای سرکشی بچه ها به #فاو رفته بود.
بچه ها مقابل حسینیه جمع شدند و قاسم غلامرضایی هم یه کاغذ از جیبش درآورد که چند خطی روش نوشته بود و روی بلندی مقابل #حسینیه_الوارثین ایستاد و گفت:برادرها این چند خط رو حفظ کنید و با هم میخونیم و به سمت تدارکات میریم.
اون سروده قاسم این بود.
#امشب_شب_مبعث
#کمپوت_میخوایم_دربست
#آجیل_میخوام_سر_بست
#تدارکاات_یالا..#تدارکات_یالا
این چند بیت رو سریع بچه ها حفظ کردند و راه افتادیم سمت تدارکات.
صدای قهقهه بچه ها وقتی سمت تدارکات میرفتیم مقر رو برداشته بود.
مثل اینکه به حاج عباسی مسوول تدارکات خبر داده بودند که بچه ها دارن میان.
وقتی مقابل سنگر تدارکات رسیدیم دیدیم گونی ها آجیل و کمپوت آماده بودند برای پذیرایی ازبچه ها.
اون شب ترفند ما جواب داد و بچه ها به سور و ساتی رسیدند
یادش بخیر
البته فرمانده ما در یک فرصت مقتضی به خاطر این کاری که کردیم ما رو سینه خیز برد.
🌿🍃🌷
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🍃🌷
یاد روزهای خوب جبهه بخیر
#امشب_شب_مبعث
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی

فروردین سال 65 از نیمه گذشته بود
اعیاد آخر #ماه_رجب و #شعبان در پیش بود #مقر_الوارثین رنگ و بوی بهارگرفته بود. تقریبا دشت های اطراف مقر الوارثین پر بود از لاله های وحشی و سبزی زمین هم مناظر زیبایی خلق کرده بود.
#شب_عید_مبعث بود. به مسوول #تدارکات گردان حاج آقا عباسی گفتیم به خاطر مبعث پیغمبر درب گونی های آجیل رو بازکن وبچه ها رو شاد و خوشحال کن. ایشون با خنده گفت:آجیل برای عید نوروزه نه برای عید مبعث.
معمولا مسوولین تدارکات یک مقدار خسیس بودن و برای همین هم بچه ها بجای #تدارکات بهشون #ندارکات میگفتند.
با قاسم غلامرضایی مشورت کردیم و قرار شد بچه های گردان روکه 150 نفری میشدند جمع کنیم و به سمت سنگر تدارکات که پشت دستشویی های مقر بود راهپیمایی کنیم.
یکی دوساعت به غروب مانده بود که همه بچه ها رو جمع کردیم و قضیه رو بهشون گفتیم و همه راغب شدند برای اعتراض مقابل سنگر تدارکات.
البته قبلا گفته باشم که #شهید_آقا_سید_محمد_زینال_حسینی که چند روزی بود فرمانده #تخریب_لشگر10 شده بود برای سرکشی بچه ها به #فاو رفته بود.
بچه ها مقابل حسینیه جمع شدند و قاسم غلامرضایی هم یه کاغذ از جیبش درآورد که چند خطی روش نوشته بود و روی بلندی مقابل #حسینیه_الوارثین ایستاد و گفت:برادرها این چند خط رو حفظ کنید و با هم میخونیم و به سمت تدارکات میریم.
اون سروده قاسم این بود.
#امشب_شب_مبعث
#کمپوت_میخوایم_دربست
#آجیل_میخوام_سر_بست
#تدارکاات_یالا..#تدارکات_یالا
این چند بیت رو سریع بچه ها حفظ کردند و راه افتادیم سمت تدارکات.
صدای قهقهه بچه ها وقتی سمت تدارکات میرفتیم مقر رو برداشته بود.
مثل اینکه به حاج عباسی مسوول تدارکات خبر داده بودند که بچه ها دارن میان.
وقتی مقابل سنگر تدارکات رسیدیم دیدیم گونی ها آجیل و کمپوت آماده بودند برای پذیرایی ازبچه ها.
اون شب ترفند ما جواب داد و بچه ها به سور و ساتی رسیدند
یادش بخیر
البته فرمانده ما در یک فرصت مقتضی به خاطر این کاری که کردیم ما رو سینه خیز برد.
🌿🍃🌷
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🍃🌷
یاد روزهای خوب جبهه بخیر
#امشب_شب_مبعث
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی

فروردین سال 65 از نیمه گذشته بود
اعیاد آخر #ماه_رجب و #شعبان در پیش بود #مقر_الوارثین رنگ و بوی بهارگرفته بود. تقریبا دشت های اطراف مقر الوارثین پر بود از لاله های وحشی و سبزی زمین هم مناظر زیبایی خلق کرده بود.
#شب_عید_مبعث بود. به مسوول #تدارکات گردان حاج آقا عباسی گفتیم به خاطر مبعث پیغمبر درب گونی های آجیل رو بازکن وبچه ها رو شاد و خوشحال کن. ایشون با خنده گفت:آجیل برای عید نوروزه نه برای عید مبعث.
معمولا مسوولین تدارکات یک مقدار خسیس بودن و برای همین هم بچه ها بجای #تدارکات بهشون #ندارکات میگفتند.
با قاسم غلامرضایی مشورت کردیم و قرار شد بچه های گردان روکه 150 نفری میشدند جمع کنیم و به سمت سنگر تدارکات که پشت دستشویی های مقر بود راهپیمایی کنیم.
یکی دوساعت به غروب مانده بود که همه بچه ها رو جمع کردیم و قضیه رو بهشون گفتیم و همه راغب شدند برای اعتراض مقابل سنگر تدارکات.
البته قبلا گفته باشم که #شهید_آقا_سید_محمد_زینال_حسینی که چند روزی بود فرمانده #تخریب_لشگر10 شده بود برای سرکشی بچه ها به #فاو رفته بود.
بچه ها مقابل حسینیه جمع شدند و قاسم غلامرضایی هم یه کاغذ از جیبش درآورد که چند خطی روش نوشته بود و روی بلندی مقابل #حسینیه_الوارثین ایستاد و گفت:برادرها این چند خط رو حفظ کنید و با هم میخونیم و به سمت تدارکات میریم.
اون سروده قاسم این بود.
#امشب_شب_مبعث
#کمپوت_میخوایم_دربست
#آجیل_میخوام_سر_بست
#تدارکاات_یالا..#تدارکات_یالا
این چند بیت رو سریع بچه ها حفظ کردند و راه افتادیم سمت تدارکات.
صدای قهقهه بچه ها وقتی سمت تدارکات میرفتیم مقر رو برداشته بود.
مثل اینکه به حاج عباسی مسوول تدارکات خبر داده بودند که بچه ها دارن میان.
وقتی مقابل سنگر تدارکات رسیدیم دیدیم گونی ها آجیل و کمپوت آماده بودند برای پذیرایی ازبچه ها.
اون شب ترفند ما جواب داد و بچه ها به سور و ساتی رسیدند
یادش بخیر
البته فرمانده ما در یک فرصت مقتضی به خاطر این کاری که کردیم ما رو سینه خیز برد.
🌿🍃🌷
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🍃🌷
یاد روزهای خوب جبهه بخیر
#امشب_شب_مبعث
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی

فروردین سال 65 از نیمه گذشته بود
اعیاد آخر #ماه_رجب و #شعبان در پیش بود #مقر_الوارثین رنگ و بوی بهارگرفته بود. تقریبا دشت های اطراف مقر الوارثین پر بود از لاله های وحشی و سبزی زمین هم مناظر زیبایی خلق کرده بود.
#شب_عید_مبعث بود. به مسوول #تدارکات گردان حاج آقا عباسی گفتیم به خاطر مبعث پیغمبر درب گونی های آجیل رو بازکن وبچه ها رو شاد و خوشحال کن. ایشون با خنده گفت:آجیل برای عید نوروزه نه برای عید مبعث.
معمولا مسوولین تدارکات یک مقدار خسیس بودن و برای همین هم بچه ها بجای #تدارکات بهشون #ندارکات میگفتند.
با قاسم غلامرضایی مشورت کردیم و قرار شد بچه های گردان روکه 150 نفری میشدند جمع کنیم و به سمت سنگر تدارکات که پشت دستشویی های مقر بود راهپیمایی کنیم.
یکی دوساعت به غروب مانده بود که همه بچه ها رو جمع کردیم و قضیه رو بهشون گفتیم و همه راغب شدند برای اعتراض مقابل سنگر تدارکات.
البته قبلا گفته باشم که #شهید_آقا_سید_محمد_زینال_حسینی که چند روزی بود فرمانده #تخریب_لشگر10 شده بود برای سرکشی بچه ها به #فاو رفته بود.
بچه ها مقابل حسینیه جمع شدند و قاسم غلامرضایی هم یه کاغذ از جیبش درآورد که چند خطی روش نوشته بود و روی بلندی مقابل #حسینیه_الوارثین ایستاد و گفت:برادرها این چند خط رو حفظ کنید و با هم میخونیم و به سمت تدارکات میریم.
اون سروده قاسم این بود.
#امشب_شب_مبعث
#کمپوت_میخوایم_دربست
#آجیل_میخوام_سر_بست
#تدارکاات_یالا..#تدارکات_یالا
این چند بیت رو سریع بچه ها حفظ کردند و راه افتادیم سمت تدارکات.
صدای قهقهه بچه ها وقتی سمت تدارکات میرفتیم مقر رو برداشته بود.
مثل اینکه به حاج عباسی مسوول تدارکات خبر داده بودند که بچه ها دارن میان.
وقتی مقابل سنگر تدارکات رسیدیم دیدیم گونی ها آجیل و کمپوت آماده بودند برای پذیرایی ازبچه ها.
اون شب ترفند ما جواب داد و بچه ها به سور و ساتی رسیدند
یادش بخیر
البته فرمانده ما در یک فرصت مقتضی به خاطر این کاری که کردیم ما رو سینه خیز برد.
🌿🍃🌷
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌿🌺
#من_به_حال_حمید_غبطه_میخورم
#تخریبچی_شهید
#حمید_رضا_دادو
#شهید_مهدی_ضیایی
✍️✍️ #راوی: #جعفر_طهماسبی

هوای #مقر_قلاجه کم کم داشت سرد میشد و بچه ها اورکت تحویل گرفتن.
#حمید آخرین نفری بود که رفت #تدارکات برای گرفتن اورکت..
اورکت های کره ای تموم شد و به حمید یک اورکت کهنه و زرد رنگ رسید.
اگه ماها بودیم گردان رو رو سرمون میگذاشتیم..اما #حمید_روح_بزرگی داشت و ابدا گله ای نکرد و این اورکت حمید شد شاخص.
هر وقت وارد #حسینیه میشدی.صاحب #اورکت_زرد_رنگ_در_سجده_بود.
حمید چشم هاش خیلی کوچیک بود وقتی هم که تو سجده گریه میکرد این چشمها دیگه باز نمیشد.
من با یک تعداد دوستان برنامه داشتیم که #عصرهای_جمعه پشت یه تخته سنگ که بالای #مقر_تخریب بود جمع میشدیم و #دعای_سمات میخوندیم و حمید هم به اون جمع اضافه شد.
حمید از اول دعای سمات تا آخر دعا حال گریه داشت وجمع ماهم با گریه او حال میکردیم.
#شهید_مهدی_ضیایی که اون هم برا خودش توی عبادت کسی بود میگفت :
#من_به_حال_حمید_غبطه_میخورم

🌿🌺
🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌿🍀

#صبحگاه_جبهه
#تخریب_لشگر_10
#شهید_نوریان
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

یکی از کارهای سخت جبهه #صبحگاه_رفتن بود.
البته صبحگاه که نه. منظور دویدن بعد از مراسم صبحگاه بود که اگر نگویم همه ولی اکثر بچه ها دوست داشتن از زیرش در برند.
بعد از قرآن و دعای صبحگاه فرمانده هان اونهایی که از رزم معاف بودن مرخص میکردند. مثل اینا👇👇
#کارگزینی
#تبلیغات
#بهدرای
#مجتمع_رزمندگان
#تدارکات
و #پیرمردها
و اونهایی که از عملیات های قبل زخمی داشتن. البته توی پاهاشون.
وگرنه بهانه شون پذیرفته نبود.
و در نهایت اونایی هم که صبح ها میرفتن حموم تر و تمیز شوند هم به صورت خود کار از صبحگاه جیم میزدند.
بچه های #تخریب_لشگر10 صبحگاه رفتن با #شهید_نوریان رو خیلی دوست داشتند و اون هم به این خاطر بود که شهید نوریان زیاد ما رو نمیدواند.
شاید دوی صبحگاهی به پانصد متر هم نمیرسید ایشون دستور میداد بچه ها حلقه بزنند و خودش وسط میرفت و نرمش میداد. نرمش هاش هم با خنده و طنز بود.. و بعضی اوقات یه سری نرمش های من درآوردی میداد و با خنده میگفت این #نرمش_در_سطح_روستا ست.
نرمش که تموم میشد رو به قبله می ایستادیم و یکی میگفت:
#تنها_ره_سعادت و بچه ها جواب میدادند. #ایمان_جهاد_شهادت و همه با هم #سوره_والعصر رو میخوندن و بعد به ستون پنج میشدیم و روی پاهامون مینشستیم و #شهید_حاج_عبدالله_نوریان شروع میکرد به موعظه بچه ها.
توی همه موعظه هاش یه جمله مشترک داشت. میگفت:
#برادرها!!!!! #کار_کنید.. #بازی_گوشی_برای_ما_نیست. #وقت_نداریم. #وقت_خیلی_تنگ_است.
🌿🍀
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@alvaresinchannel
🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌿🌺
#من_به_حال_حمید_غبطه_میخورم
#تخریبچی_شهید
#حمید_رضا_دادو
#شهید_مهدی_ضیایی
✍️✍️ #راوی: #جعفر_طهماسبی

هوای #مقر_قلاجه کم کم داشت سرد میشد و بچه ها اورکت تحویل گرفتن.
#حمید آخرین نفری بود که رفت #تدارکات برای گرفتن اورکت..
اورکت های کره ای تموم شد و به حمید یک اورکت کهنه و زرد رنگ رسید.
اگه ماها بودیم گردان رو رو سرمون میگذاشتیم..اما #حمید_روح_بزرگی داشت و ابدا گله ای نکرد و این اورکت حمید شد شاخص.
هر وقت وارد #حسینیه میشدی.صاحب #اورکت_زرد_رنگ_در_سجده_بود.
حمید چشم هاش خیلی کوچیک بود وقتی هم که تو سجده گریه میکرد این چشمها دیگه باز نمیشد.
من با یک تعداد دوستان برنامه داشتیم که #عصرهای_جمعه پشت یه تخته سنگ که بالای #مقر_تخریب بود جمع میشدیم و #دعای_سمات میخوندیم و حمید هم به اون جمع اضافه شد.
حمید از اول دعای سمات تا آخر دعا حال گریه داشت وجمع ماهم با گریه او حال میکردیم.
#شهید_مهدی_ضیایی که اون هم برا خودش توی عبادت کسی بود میگفت :
#من_به_حال_حمید_غبطه_میخورم

🌿🌺
🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌿🍀

#صبحگاه_جبهه
#تخریب_لشگر_10
#شهید_نوریان
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

یکی از کارهای سخت جبهه #صبحگاه_رفتن بود.
البته صبحگاه که نه. منظور دویدن بعد از مراسم صبحگاه بود که اگر نگویم همه ولی اکثر بچه ها دوست داشتن از زیرش در برند.
بعد از قرآن و دعای صبحگاه فرمانده هان اونهایی که از رزم معاف بودن مرخص میکردند. مثل اینا👇👇
#کارگزینی
#تبلیغات
#بهدرای
#مجتمع_رزمندگان
#تدارکات
و #پیرمردها
و اونهایی که از عملیات های قبل زخمی داشتن. البته توی پاهاشون.
وگرنه بهانه شون پذیرفته نبود.
و در نهایت اونایی هم که صبح ها میرفتن حموم تر و تمیز شوند هم به صورت خود کار از صبحگاه جیم میزدند.
بچه های #تخریب_لشگر10 صبحگاه رفتن با #شهید_نوریان رو خیلی دوست داشتند و اون هم به این خاطر بود که شهید نوریان زیاد ما رو نمیدواند.
شاید دوی صبحگاهی به پانصد متر هم نمیرسید ایشون دستور میداد بچه ها حلقه بزنند و خودش وسط میرفت و نرمش میداد. نرمش هاش هم با خنده و طنز بود.. و بعضی اوقات یه سری نرمش های من درآوردی میداد و با خنده میگفت این #نرمش_در_سطح_روستا ست.
نرمش که تموم میشد رو به قبله می ایستادیم و یکی میگفت:
#تنها_ره_سعادت و بچه ها جواب میدادند. #ایمان_جهاد_شهادت و همه با هم #سوره_والعصر رو میخوندن و بعد به ستون پنج میشدیم و روی پاهامون مینشستیم و #شهید_حاج_عبدالله_نوریان شروع میکرد به موعظه بچه ها.
توی همه موعظه هاش یه جمله مشترک داشت. میگفت:
#برادرها!!!!! #کار_کنید.. #بازی_گوشی_برای_ما_نیست. #وقت_نداریم. #وقت_خیلی_تنگ_است.
🌿🍀
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@alvaresinchannel
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🍃🌷
یاد روزهای خوب جبهه بخیر
#امشب_شب_مبعث
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی

فروردین سال 65 از نیمه گذشته بود
اعیاد آخر #ماه_رجب و #شعبان در پیش بود #مقر_الوارثین رنگ و بوی بهارگرفته بود. تقریبا دشت های اطراف مقر الوارثین پر بود از لاله های وحشی و سبزی زمین هم مناظر زیبایی خلق کرده بود.
#شب_عید_مبعث بود. به مسوول #تدارکات گردان حاج آقا عباسی گفتیم به خاطر مبعث پیغمبر درب گونی های آجیل رو بازکن وبچه ها رو شاد و خوشحال کن. ایشون با خنده گفت:آجیل برای عید نوروزه نه برای عید مبعث.
معمولا مسوولین تدارکات یک مقدار خسیس بودن و برای همین هم بچه ها بجای #تدارکات بهشون #ندارکات میگفتند.
با قاسم غلامرضایی مشورت کردیم و قرار شد بچه های گردان روکه 150 نفری میشدند جمع کنیم و به سمت سنگر تدارکات که پشت دستشویی های مقر بود راهپیمایی کنیم.
یکی دوساعت به غروب مانده بود که همه بچه ها رو جمع کردیم و قضیه رو بهشون گفتیم و همه راغب شدند برای اعتراض مقابل سنگر تدارکات.
البته قبلا گفته باشم که #شهید_آقا_سید_محمد_زینال_حسینی که چند روزی بود فرمانده #تخریب_لشگر10 شده بود برای سرکشی بچه ها به #فاو رفته بود.
بچه ها مقابل حسینیه جمع شدند و قاسم غلامرضایی هم یه کاغذ از جیبش درآورد که چند خطی روش نوشته بود و روی بلندی مقابل #حسینیه_الوارثین ایستاد و گفت:برادرها این چند خط رو حفظ کنید و با هم میخونیم و به سمت تدارکات میریم.
اون سروده قاسم این بود.
#امشب_شب_مبعث
#کمپوت_میخوایم_دربست
#آجیل_میخوام_سر_بست
#تدارکاات_یالا..#تدارکات_یالا
این چند بیت رو سریع بچه ها حفظ کردند و راه افتادیم سمت تدارکات.
صدای قهقهه بچه ها وقتی سمت تدارکات میرفتیم مقر رو برداشته بود.
مثل اینکه به حاج عباسی مسوول تدارکات خبر داده بودند که بچه ها دارن میان.
وقتی مقابل سنگر تدارکات رسیدیم دیدیم گونی ها آجیل و کمپوت آماده بودند برای پذیرایی ازبچه ها.
اون شب ترفند ما جواب داد و بچه ها به سور و ساتی رسیدند
یادش بخیر
البته فرمانده ما در یک فرصت مقتضی به خاطر این کاری که کردیم ما رو سینه خیز برد.
🌿🍃🌷
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel