الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#به_روایت
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
🌹☘️
#آخرین_صبحگاه_قبل_از_عملیات
16 دیماه 65
#مصادف_با_روز_ولادت_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کربلای_5
✍️✍️✍️✍️ #به_روایت_فرمانده_لشگر_10
#سردار_فضلی

مه غلیظی در اردوگاه حاکم بود که فاصله‌ی چند متری آن‌طرف‌تر خود را بیشتر نمی‌توانستیم ببینیم. هر چه‌قدر هوا روشن‌تر می‌شد، از حجم مه هم کم می‌شد و دید بهتر می‌گشت. به محوطهصبحگاه اومدیم. دقایقی بعد صدای شعار رزمندگان به‌گوش می‌رسید ولی هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. هر گردانی صداش از یک گوشه‌ی اردوگاه می‌آمد. ولی معلوم نبود که کدوم گردان است. این روز با مابقی روزها فرق می‌کرد. حال و شعار نیروهای رزمنده با همه‌ی روزها فرق می‌کرد. کم‌کم دیدیم که عزیزان رزمنده به میدان صبحگاه وارد می‌شوند.
اولین گردان، #گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها بود .
سرو وضع نیروهای گردان یه جور خاصی بود وبا همه‌ی روزهای تاریخ جنگ فرق می‌کرد.
یک پلاکارد بزرگ جلوی‌شان گرفته بودند که معلوم و قابل رؤیت بود که به‌غیر از نیروهای گردان، دیگر رزمندگان حاضر در محل اردوگاه آن ‌را امضاء کرده بودند. تعدادی از این نیروها #کفن_به_‌تن کرده بودند و تمامی نیروها #پوتین_‌هاشون را درآورده، بند آن‌را به هم گره زده بودند و به دور گردن آویزان کرده بودند.جلوتر که اومدند متن پلاکارد وضوحش بیشتر شد.
بعدا این متن را به حضرت امام تقدیم کردند.
نوشته شده بود
#اماما_ما_اهل_کوفه_نیستیم_که_شما_را_تنها_گذاریم و جملات و کلمات زیبایی تا آخر این نوشته بود. این متن رو در حدود 10 هزار نفر امضاء کرده بودند.
این نوشته و امضاءها نشانگر بیعت مجدد با امامشان بود .
گردان‌های دیگر هم مثل این گردان کاملاً سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان که نشان میداد نیروها آماده نبرد با دشمن هستند .
قرار شد من چند دقیقه ای برای رزمندگان لشگر صحبت کنم
اینجوری سخن آغاز کردم
برادرهای رزمنده : شما چند ماهی است در حال آماده‌باش، آموزش، تمرین، مانور، میدان تیر، راه‌پیمایی و خشم‌شب هستید و مفصل و مرتب مشغول آماده‌سازی خودتان بودید. از نزدیک به 20 روز به #عملیات_کربلای_4 برای بالا بردن ضریب حفاظتی ما شما را قرنطینه کرده و ارتباط‌ با خانواده‌ها از طریق تلفن و نامه را قطع نموده ایم و مدت زیادی است که هیچ‌کدام از شما به مرخصی نرفته‌اید.
حالا که از #عدم_فتح_عملیات_کربلای_4 برگشتیم، امام عزیزاز ما خواسته‌اند که بمانیم و عملیات دیگری را انجام دهیم. #رزمندگان_اسلام این روزها، #روزهای_کربلایی_و_عاشورایی است.
من دقایقی صورتم را برمیگردانم...
هر کس مشکلاتی دارد و می‌خواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند.
این را گفتم و...... دقایقی بعد که برگشتم به سمت رزمندگان..،
می‌توانم قسم به‌خدا یاد کنم که حتی یک‌نفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشد.
و همه یکصدا فریاد میزدند.

#ما_اهل_کوفه_نیستیم_علی_تنها_بماند
☘️🌹
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
@alvaresinchannel
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
🌹☘️
#آخرین_صبحگاه_قبل_از_عملیات
16 دیماه 65
#مصادف_با_روز_ولادت_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کربلای_5
✍️✍️✍️✍️ #به_روایت_فرمانده_لشگر_10
#سردار_فضلی

مه غلیظی در اردوگاه حاکم بود که فاصله‌ی چند متری آن‌طرف‌تر خود را بیشتر نمی‌توانستیم ببینیم. هر چه‌قدر هوا روشن‌تر می‌شد، از حجم مه هم کم می‌شد و دید بهتر می‌گشت. به محوطهصبحگاه اومدیم. دقایقی بعد صدای شعار رزمندگان به‌گوش می‌رسید ولی هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. هر گردانی صداش از یک گوشه‌ی اردوگاه می‌آمد. ولی معلوم نبود که کدوم گردان است. این روز با مابقی روزها فرق می‌کرد. حال و شعار نیروهای رزمنده با همه‌ی روزها فرق می‌کرد. کم‌کم دیدیم که عزیزان رزمنده به میدان صبحگاه وارد می‌شوند.
اولین گردان، #گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها بود .
سرو وضع نیروهای گردان یه جور خاصی بود وبا همه‌ی روزهای تاریخ جنگ فرق می‌کرد.
یک پلاکارد بزرگ جلوی‌شان گرفته بودند که معلوم و قابل رؤیت بود که به‌غیر از نیروهای گردان، دیگر رزمندگان حاضر در محل اردوگاه آن ‌را امضاء کرده بودند. تعدادی از این نیروها #کفن_به_‌تن کرده بودند و تمامی نیروها #پوتین_‌هاشون را درآورده، بند آن‌را به هم گره زده بودند و به دور گردن آویزان کرده بودند.جلوتر که اومدند متن پلاکارد وضوحش بیشتر شد.
بعدا این متن را به حضرت امام تقدیم کردند.
نوشته شده بود
#اماما_ما_اهل_کوفه_نیستیم_که_شما_را_تنها_گذاریم و جملات و کلمات زیبایی تا آخر این نوشته بود. این متن رو در حدود 10 هزار نفر امضاء کرده بودند.
این نوشته و امضاءها نشانگر بیعت مجدد با امامشان بود .
گردان‌های دیگر هم مثل این گردان کاملاً سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان که نشان میداد نیروها آماده نبرد با دشمن هستند .
قرار شد من چند دقیقه ای برای رزمندگان لشگر صحبت کنم
اینجوری سخن آغاز کردم
برادرهای رزمنده : شما چند ماهی است در حال آماده‌باش، آموزش، تمرین، مانور، میدان تیر، راه‌پیمایی و خشم‌شب هستید و مفصل و مرتب مشغول آماده‌سازی خودتان بودید. از نزدیک به 20 روز به #عملیات_کربلای_4 برای بالا بردن ضریب حفاظتی ما شما را قرنطینه کرده و ارتباط‌ با خانواده‌ها از طریق تلفن و نامه را قطع نموده ایم و مدت زیادی است که هیچ‌کدام از شما به مرخصی نرفته‌اید.
حالا که از #عدم_فتح_عملیات_کربلای_4 برگشتیم، امام عزیزاز ما خواسته‌اند که بمانیم و عملیات دیگری را انجام دهیم. #رزمندگان_اسلام این روزها، #روزهای_کربلایی_و_عاشورایی است.
من دقایقی صورتم را برمیگردانم...
هر کس مشکلاتی دارد و می‌خواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند.
این را گفتم و...... دقایقی بعد که برگشتم به سمت رزمندگان..،
می‌توانم قسم به‌خدا یاد کنم که حتی یک‌نفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشد.
و همه یکصدا فریاد میزدند.

#ما_اهل_کوفه_نیستیم_علی_تنها_بماند
☘️🌹
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
@alvaresinchannel
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
🌹☘️
#آخرین_صبحگاه_قبل_از_عملیات
16 دیماه 65
#مصادف_با_روز_ولادت_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کربلای_5
✍️✍️✍️✍️ #به_روایت_فرمانده_لشگر_10
#سردار_فضلی

مه غلیظی در اردوگاه حاکم بود که فاصله‌ی چند متری آن‌طرف‌تر خود را بیشتر نمی‌توانستیم ببینیم. هر چه‌قدر هوا روشن‌تر می‌شد، از حجم مه هم کم می‌شد و دید بهتر می‌گشت. به محوطهصبحگاه اومدیم. دقایقی بعد صدای شعار رزمندگان به‌گوش می‌رسید ولی هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. هر گردانی صداش از یک گوشه‌ی اردوگاه می‌آمد. ولی معلوم نبود که کدوم گردان است. این روز با مابقی روزها فرق می‌کرد. حال و شعار نیروهای رزمنده با همه‌ی روزها فرق می‌کرد. کم‌کم دیدیم که عزیزان رزمنده به میدان صبحگاه وارد می‌شوند.
اولین گردان، #گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها بود .
سرو وضع نیروهای گردان یه جور خاصی بود وبا همه‌ی روزهای تاریخ جنگ فرق می‌کرد.
یک پلاکارد بزرگ جلوی‌شان گرفته بودند که معلوم و قابل رؤیت بود که به‌غیر از نیروهای گردان، دیگر رزمندگان حاضر در محل اردوگاه آن ‌را امضاء کرده بودند. تعدادی از این نیروها #کفن_به_‌تن کرده بودند و تمامی نیروها #پوتین_‌هاشون را درآورده، بند آن‌را به هم گره زده بودند و به دور گردن آویزان کرده بودند.جلوتر که اومدند متن پلاکارد وضوحش بیشتر شد.
بعدا این متن را به حضرت امام تقدیم کردند.
نوشته شده بود
#اماما_ما_اهل_کوفه_نیستیم_که_شما_را_تنها_گذاریم و جملات و کلمات زیبایی تا آخر این نوشته بود. این متن رو در حدود 10 هزار نفر امضاء کرده بودند.
این نوشته و امضاءها نشانگر بیعت مجدد با امامشان بود .
گردان‌های دیگر هم مثل این گردان کاملاً سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان که نشان میداد نیروها آماده نبرد با دشمن هستند .
قرار شد من چند دقیقه ای برای رزمندگان لشگر صحبت کنم
اینجوری سخن آغاز کردم
برادرهای رزمنده : شما چند ماهی است در حال آماده‌باش، آموزش، تمرین، مانور، میدان تیر، راه‌پیمایی و خشم‌شب هستید و مفصل و مرتب مشغول آماده‌سازی خودتان بودید. از نزدیک به 20 روز به #عملیات_کربلای_4 برای بالا بردن ضریب حفاظتی ما شما را قرنطینه کرده و ارتباط‌ با خانواده‌ها از طریق تلفن و نامه را قطع نموده ایم و مدت زیادی است که هیچ‌کدام از شما به مرخصی نرفته‌اید.
حالا که از #عدم_فتح_عملیات_کربلای_4 برگشتیم، امام عزیزاز ما خواسته‌اند که بمانیم و عملیات دیگری را انجام دهیم. #رزمندگان_اسلام این روزها، #روزهای_کربلایی_و_عاشورایی است.
من دقایقی صورتم را برمیگردانم...
هر کس مشکلاتی دارد و می‌خواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند.
این را گفتم و...... دقایقی بعد که برگشتم به سمت رزمندگان..،
می‌توانم قسم به‌خدا یاد کنم که حتی یک‌نفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشد.
و همه یکصدا فریاد میزدند.

#ما_اهل_کوفه_نیستیم_علی_تنها_بماند
☘️🌹
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
سردار #شهید_مرتضی_سلمان_طرقی
مسول محور
شهادت 7 اسفند 1362
#جزیره_مجنون_جنوبی

✍️✍️✍️✍️#به_روایت_سردار_شهید_مدافع_حرم
#حاج_احمد_غلامی
مرتضی را یکبار در سال پنجاه و هشت داخل پادگان عشرت آباد که در واحد اطلاعات کار می کرد دیده بودم.
بعد از شروع جنگ گردان ما بنام گردان صف یا #گردان_شش به فرماندهی #علی_موحد_دانش با سه گروهان که دارای 270 نفر پرسنل جنگ دیده بود بنابر تدبیر فرمانده سپاه تهران به ماموریت جنگی به صورت سازمان کامل گردان با آموزش های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز شدیم.......
یکی از روزها صبح وقتی من و مرتضی کنار جاده در نوبت شستن ظرف و ظروف برای صبحانه بودیم بعلت اصابت ترکش خمپاره بنده مجروح شدم و مرتضی سالم ماند.
من به آبادان و سپس ماهشهر و سپس به تهران اعزام شدم و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شدم. دیگر مرتضی را ندیدم تا بعد از #عملیات_خرمشهر که #تیپ_محمد_رسول_الله(ص) به لبنان اعزام شد. مرتضی را آنجا دیدم. مرتضی مسئول #گردان_سلمان بود و بنده هم #مسئول_عملیات_سپاه مستقر در لبنان و سوریه بودم و به مدت 5 ماه تقریبا با هم بودیم. تا اینکه بنده را از تهران خواستند، مرتضی به اتفاق #شهید_کاظم_رستگار در لبنان ماند. بنا شد با هم مرخصی بیایند. در آنجا هم فرمانده سپاه تغییر کرد و لذا چند روز بعد شنیدم که مرتضی و کاظم هم به تهران آمده اند. چند روز گذشته بود که بنا شد عملیات مسلم ابن عقیل در غرب کشور و در منطقه سومار انجام شود. بنده خودم را به شب عملیات رساندم، بعد از عملیات قصد بازگشت به تهران را داشتم که داخل #پادگان_الله_اکبر در اسلام آباد غرب در حین سوار شدن به اتوبوس صدایم کردند، دیدم #مرتضی_سلمان_طرقی و تقی محقق و حسین خالقی با یک لندرور بودند. پیاده شدند و دیده بوسی کردیم و گفتند کجا؟ گفتم میروم تهران.
گفتند ما تهران در به در دنبالت گشتیم باخبر شدیم آمده ای اینجا. گفتند #تیپ_سیدالشهدا(ع) به فرماندهی #حاج_علی_موحد_دانش تکشیل شده و اعزام شده اند. ما آمده ایم و بقیه هم دارند می آیند. باید کمک کنی فعلاً کار داریم بعداً برو تهران.
مرتضی سلمان طرقی را بعنوان اولین مسئول ستاد تیپ 10 انتخاب نموده بودند و حسین خالقی هم معاون تیپ10 بودند.
#عملیات_خیبر #آقا_مرتضی مسئول محور شد و روزگار خوشی با هم بودیم. تا جدایی فاصله ای نبود. در حین #عملیات_خیبر #مرتضی_سلمان_طرقی بوسیله گلوله مستقیم تانک در یک نبرد سخت و جان فرسا به اتفاق کمک ها و دستیاران و تیم مخابراتش در ساعت 11 صبح به شهدا پیوستند. حسین راحت هم در کنار مرتضی به فیض شهادت نائل شد. مرتضی هنوز هم بعد از گذشت سال ها از شهادت ایشان جلو چشمانم با صلابت راه میرود، باور کنید.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
🌷
☀️ #من_غذا_تقسیم_میکنم
🌷 #شهید_محدثی_فر
جانشین تخریب لشگر21 امام رضا(ع)
#به_روایت_مادر

او نمی‌خواست ازدواج کند و با اصرار زیاد ما راضی به ازدواج شد.
گفت: باشد ازدواج می کنم که اگر شهید شدم دینم کامل شده باشد.
انتخاب همسرش را به عهده مادرش گذاشته بود، تمام کارها را ما انجام دادیم، خواستگاری و مراسم عقد همه را آماده کردیم و بعد زنگ زدیم تا همان شبی که می خواستیم عقد کنیم ایشان از جبهه آمدند. بعد از عقد، ایشان می‌خواست به جبهه برود، از او خواستیم که مدت دیگری را اینجا بماند. در جواب ما گفت: مادر! من در آنجا غذا تقسیم می کنم و افراد زیادی آنجا هسنتد که اگر من نروم مشکلات زیادی برایشان پیش می آید.
گفتم مگر تو آشپزی بلدی؟
در جواب گفت من که آشپزی نمی کنم. من غذا تقسیم می کنم و شما راضی هستید آنهایی که این همه زحمت می کشند گرسنه بمانند. پس من باید بروم و از شما می خواهم که بگذارید که به جبهه بروم.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
سردار #شهید_مرتضی_سلمان_طرقی
مسول محور
شهادت 7 اسفند 1362
#جزیره_مجنون_جنوبی

✍️✍️✍️✍️#به_روایت_سردار_شهید_مدافع_حرم
#حاج_احمد_غلامی
مرتضی را یکبار در سال پنجاه و هشت داخل پادگان عشرت آباد که در واحد اطلاعات کار می کرد دیده بودم.
بعد از شروع جنگ گردان ما بنام گردان صف یا #گردان_شش به فرماندهی #علی_موحد_دانش با سه گروهان که دارای 270 نفر پرسنل جنگ دیده بود بنابر تدبیر فرمانده سپاه تهران به ماموریت جنگی به صورت سازمان کامل گردان با آموزش های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز شدیم.......
یکی از روزها صبح وقتی من و مرتضی کنار جاده در نوبت شستن ظرف و ظروف برای صبحانه بودیم بعلت اصابت ترکش خمپاره بنده مجروح شدم و مرتضی سالم ماند.
من به آبادان و سپس ماهشهر و سپس به تهران اعزام شدم و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شدم. دیگر مرتضی را ندیدم تا بعد از #عملیات_خرمشهر که #تیپ_محمد_رسول_الله(ص) به لبنان اعزام شد. مرتضی را آنجا دیدم. مرتضی مسئول #گردان_سلمان بود و بنده هم #مسئول_عملیات_سپاه مستقر در لبنان و سوریه بودم و به مدت 5 ماه تقریبا با هم بودیم. تا اینکه بنده را از تهران خواستند، مرتضی به اتفاق #شهید_کاظم_رستگار در لبنان ماند. بنا شد با هم مرخصی بیایند. در آنجا هم فرمانده سپاه تغییر کرد و لذا چند روز بعد شنیدم که مرتضی و کاظم هم به تهران آمده اند. چند روز گذشته بود که بنا شد عملیات مسلم ابن عقیل در غرب کشور و در منطقه سومار انجام شود. بنده خودم را به شب عملیات رساندم، بعد از عملیات قصد بازگشت به تهران را داشتم که داخل #پادگان_الله_اکبر در اسلام آباد غرب در حین سوار شدن به اتوبوس صدایم کردند، دیدم #مرتضی_سلمان_طرقی و تقی محقق و حسین خالقی با یک لندرور بودند. پیاده شدند و دیده بوسی کردیم و گفتند کجا؟ گفتم میروم تهران.
گفتند ما تهران در به در دنبالت گشتیم باخبر شدیم آمده ای اینجا. گفتند #تیپ_سیدالشهدا(ع) به فرماندهی #حاج_علی_موحد_دانش تکشیل شده و اعزام شده اند. ما آمده ایم و بقیه هم دارند می آیند. باید کمک کنی فعلاً کار داریم بعداً برو تهران.
مرتضی سلمان طرقی را بعنوان اولین مسئول ستاد تیپ 10 انتخاب نموده بودند و حسین خالقی هم معاون تیپ10 بودند.
#عملیات_خیبر #آقا_مرتضی مسئول محور شد و روزگار خوشی با هم بودیم. تا جدایی فاصله ای نبود. در حین #عملیات_خیبر #مرتضی_سلمان_طرقی بوسیله گلوله مستقیم تانک در یک نبرد سخت و جان فرسا به اتفاق کمک ها و دستیاران و تیم مخابراتش در ساعت 11 صبح به شهدا پیوستند. حسین راحت هم در کنار مرتضی به فیض شهادت نائل شد. مرتضی هنوز هم بعد از گذشت سال ها از شهادت ایشان جلو چشمانم با صلابت راه میرود، باور کنید.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
🌹☘️
#آخرین_صبحگاه_قبل_از_عملیات
16 دیماه 65
#مصادف_با_روز_ولادت_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کربلای_5
✍️✍️✍️✍️ #به_روایت_فرمانده_لشگر_10
#سردار_فضلی

مه غلیظی در اردوگاه حاکم بود که فاصله‌ی چند متری آن‌طرف‌تر خود را بیشتر نمی‌توانستیم ببینیم. هر چه‌قدر هوا روشن‌تر می‌شد، از حجم مه هم کم می‌شد و دید بهتر می‌گشت. به محوطهصبحگاه اومدیم. دقایقی بعد صدای شعار رزمندگان به‌گوش می‌رسید ولی هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. هر گردانی صداش از یک گوشه‌ی اردوگاه می‌آمد. ولی معلوم نبود که کدوم گردان است. این روز با مابقی روزها فرق می‌کرد. حال و شعار نیروهای رزمنده با همه‌ی روزها فرق می‌کرد. کم‌کم دیدیم که عزیزان رزمنده به میدان صبحگاه وارد می‌شوند.
اولین گردان، #گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها بود .
سرو وضع نیروهای گردان یه جور خاصی بود وبا همه‌ی روزهای تاریخ جنگ فرق می‌کرد.
یک پلاکارد بزرگ جلوی‌شان گرفته بودند که معلوم و قابل رؤیت بود که به‌غیر از نیروهای گردان، دیگر رزمندگان حاضر در محل اردوگاه آن ‌را امضاء کرده بودند. تعدادی از این نیروها #کفن_به_‌تن کرده بودند و تمامی نیروها #پوتین_‌هاشون را درآورده، بند آن‌را به هم گره زده بودند و به دور گردن آویزان کرده بودند.جلوتر که اومدند متن پلاکارد وضوحش بیشتر شد.
بعدا این متن را به حضرت امام تقدیم کردند.
نوشته شده بود
#اماما_ما_اهل_کوفه_نیستیم_که_شما_را_تنها_گذاریم و جملات و کلمات زیبایی تا آخر این نوشته بود. این متن رو در حدود 10 هزار نفر امضاء کرده بودند.
این نوشته و امضاءها نشانگر بیعت مجدد با امامشان بود .
گردان‌های دیگر هم مثل این گردان کاملاً سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان که نشان میداد نیروها آماده نبرد با دشمن هستند .
قرار شد من چند دقیقه ای برای رزمندگان لشگر صحبت کنم
اینجوری سخن آغاز کردم
برادرهای رزمنده : شما چند ماهی است در حال آماده‌باش، آموزش، تمرین، مانور، میدان تیر، راه‌پیمایی و خشم‌شب هستید و مفصل و مرتب مشغول آماده‌سازی خودتان بودید. از نزدیک به 20 روز به #عملیات_کربلای_4 برای بالا بردن ضریب حفاظتی ما شما را قرنطینه کرده و ارتباط‌ با خانواده‌ها از طریق تلفن و نامه را قطع نموده ایم و مدت زیادی است که هیچ‌کدام از شما به مرخصی نرفته‌اید.
حالا که از #عدم_فتح_عملیات_کربلای_4 برگشتیم، امام عزیزاز ما خواسته‌اند که بمانیم و عملیات دیگری را انجام دهیم. #رزمندگان_اسلام این روزها، #روزهای_کربلایی_و_عاشورایی است.
من دقایقی صورتم را برمیگردانم...
هر کس مشکلاتی دارد و می‌خواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند.
این را گفتم و...... دقایقی بعد که برگشتم به سمت رزمندگان..،
می‌توانم قسم به‌خدا یاد کنم که حتی یک‌نفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشد.
و همه یکصدا فریاد میزدند.

#ما_اهل_کوفه_نیستیم_علی_تنها_بماند
☘️🌹
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
@alvaresinchannel
☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹
🌹☘️
#شب_های_قدر
#کربلای_5
#به_روایت
#سردار_فضلی
#فرمانده_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

نزدیک به 4 ماه بود که نیروهای ما به‌حال #آماده‌_باش و در حال آموزش شبانه‌روزی بودند، و شاید 20 روز قبل از #عملیات_کربلای_4 هم ارتباط مجموعه‌ی بچه‌ها را با عقبه قطع کرده بودیم ، و برای بالا بردن حفاظت در عملیات این عزیزان را در قرنطینه نگه داشتیم. به‌طوری که ارتباط‌شان با پشت جبهه هم قطع شده بود. طبیعی بود که یک فشار حجیمی به نیروها آمده باشد.
خصوصاً در #عملیات_کربلای_4 که وارد عمل نشده بودیم. طبیعی بود که از لحاظ روحی نیروها را می‌بایست آماده کنیم. این‌جا با تقسیم کاری که انجام شد، #شناسایی_‌ها هم شروع شد.
#شب_اول_شناسایی را شهید گران‌قدر #کیان_‌پور و دیگر #شهیدان_اطلاعات_عملیات_و_تخریب که بیشترین حق را به گردن رزمندگان لشکر و حتی رزمندگان اسلام دارند، انجام دادند.
#شهید_کیان‌_پور با نهایت فداکاری توانست طی شب اول و دوم و سوم منطقه را شناسایی نماید. 6 راه کار برای عملیات لشگر پیشنهاد شد.
از این 6 راه‌کار که برادرها مورد ارزیابی قرار داده بودند به 2 #راه_‌کار قطعی رسیدیم. یکی راه‌کار حضرت زینب (س) که مقابل کانال 11 پل یا سه‌_راهی_امام_رضا (ع) که سمت راست اولین #هلالی بود و راه کار دیگر راه کار #حضرت_زهراء (س) بود که#گردان_حضرت_علی_اکبر (ع) میبایست از آن عبور کند و این مسیر با فاصله یک و نیم کیلومتر از #پاسگاه_کوت_سواری به وسط کانال 11 پل میرسید.
این دو راه‌کار، راه‌کارهای قطعی بودند که عزیزان اطلاعات‌عملیات و تخریب و فرمانده گردان‌ها ، بعد از توجیه و شناسایی‌ها راه‌کارها را بستند که اصطلاحاً می‌گفتیم راه‌کارها را قفل کردند.
🌹☘️
🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️
@alvaresinchannel