「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」

#یاد
Channel
Logo of the Telegram channel 「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」
@AFLAKIAN1Promote
338
subscribers
15.5K
photos
2.7K
videos
4.1K
links
« بســمِ‌اللھ❁‌‍» •᯽• براشہیدشدن اول بایدمثݪ شہدازندگےڪنێ(:♥️ •᯽• مطالب‌‌هدیہ‌محضرحضرت‌ #زهرا‌ﷺمیباشد🥺 کپی‌بࢪاهࢪمسلمون #واجب‌صلوات‌یادت‌نࢪه:)💕 •᯽• گــوش‌ج‌ـــان(:💛 ⎝‌➺ @shahide_Ayandeh313 •᯽• از¹³⁹⁴/¹⁰/²⁷خـادمیم🙂💓
گفتم:
عاشقی را از که آموختی ،💕
گفت:
از آن شهید گمنامی که معشوق را ،🕊
حتی به قیمتِ از دست دادنِ هویت ،
خریدار بود! ♥️

#یاد_شهدا_با_صلوات
دلم رفاقتی میخواهد؛💕
که سربند یا زهرایم ببندند.
که دلم را حسینی کند.
که خاکی باشد.🍃
دلم رفاقتی میخواهد؛
که شهیدم کند...🕊

#یاد_شهدا_با_صلوات
🌈 #قسمت_سیزدهم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃

سهیل هم کمک میکرد ولی ساکت بود. گفتم:
_نمیخواین سؤالاتونو بپرسین؟
-اول غذابخوریم.وقتی گرسنه مه مغزم کار نمیکنه.😒

نگران شدم.صداش ناراحت بود...
خدایا خودت بخیر کن.😥🙏

سفره رو آماده کردم که محمد با مریم و ضحی اومد.بالبخند گفت:
_بالاخره راضی شد.😬
مریم به من گفت:
_به زحمت افتادی.😊
گفتم:
_ضحی مامانشو خیلی دوست داره. میخواست مامانش زحمت سفره رو نکشه. خیالش راحت شد سفره رو عمه پهن کرده اومد.

باشوخی های محمد 😁و سهیل😃 وشیرین کاری های ضحی😍👧🏻 با شادی شام خوردیم.
بعداز شام ضحی سریع بلندشد که بره پارک،کفشهاش رو پوشید و به من گفت:
_عمه بیا بریم بازی.

کفشهامو پوشیدم👟👟 و رفتم دنبالش.
ضحی رو سوار تاب کردم که سهیل از پشت سرم گفت:
_اجازه بدید من تابش میدم.

سرمو برگردوندم...
خیلی با من فاصله نداشت ولی نزدیکتر #نشد.ایستاده بود ومنتظر بود من برم کنار.
#به_محمد نگاه کردم،بااشاره ی سر بهم فهموند که #بذار صحبت کنه.
سهیل گفت:
_آقا محمد گفتن بیام و حرفهامو بگم.
گفتم:_باشه.

رفتم کنار و سهیل بادقت ضحی رو تاب میداد.
با فاصله نزدیک سهیل ایستادم.بعد از چند ثانیه سکوت گفت:
_برای #خیلی_ها خدا فقط تو مراسم مذهبی حضور داره.برای شما خدا کجای زندگیتونه؟

یاد امروز توی دانشگاه افتادم.لبخندی روی لبم نشست.توی دلم گفتم
خداجونم!
چرا امروز همه از من درمورد تو میپرسن؟ 💖انگار شهره ی شهر شدم به عشق ورزیدن.

سهیل گفت:
_سؤال خنده داری پرسیدم؟😐

-نه،اصلا.آدم وقتی یه چیز شیرین و خوشمزه میخوره ناخودآگاه بعدش لبخند میزنه.🙂الان همچین حسی بهم دست داد.
سهیل باتعجب و سؤالی نگاهم کرد.😟 گفتم:
_خدا برای من #همه_ی زندگیمه.از وقتی #بیدار میشم تا وقتی میخوام بخوابم. حتی توی #خواب هم گاهی با خدا حرف میزنم.

سهیل بادقت گوش میداد...

گفتم:
_وقتی از خواب بیدار میشم نماز میخونم و از خدا میخوام روز خوب و پر از #آرامشی داشته باشم.وقتی #صبحانه میخورم به یاد خدا هستم.به #یاد نعمت هایی که دارم میخورم. #مراقبم تا به #احادیثی که درمورد غذا خوردن هست عمل کنم.مثلا زیاد نخورم،خوب بجوم وخیلی چیزهای دیگه.بعد هم خدارو #شکر میکنم که سلامت هستم و هر غذایی که بخوام میتونم بخورم.شکر میکنم که غذا برای خوردن دارم و خانواده ای که کنارشون غذا بخورم.گاهی چیزهای دیگه ای هم به #ذهنم میاد.بعد این آرزوهای خوب رو برای دیگران هم میکنم.همینجوری همه مسائل دیگه.مثل راه رفتن،لباس پوشیدن،درس خوندن، نگاه کردن،همه چیز دیگه...


ضحی از تاب بازی خسته شده بود و میخواست بیاد پایین...
تاب رو نگه داشتم و آوردمش پایین.بدو رفت سراغ سرسره.دنبالش رفتم.نگاهی به سهیل انداختم.همونجا ایستاده بود و به یه نقطه خیره شده بود و فکر میکرد...🤔
ضحی از پله ها بالا رفت و سرخورد. دوباره سرمو برگردوندم ببینم سهیل هنوز اونجاست یا....نبود.
اطراف رو نگاه کردم،نبود.غیبش زده بود.پشت سرمو نگاه کردم،روی نیمکت نشسته بود و به من که اطراف رو دنبالش میگشتم نگاه میکرد و لبخند میزد.😊

سرمو برگردوندم و به ضحی نگاه کردم. ضحی چندبار از پله ها بالا رفت و سرخورد،
اما خبری از سهیل نبود...

ادامه‌ دارد...

📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم
آدم ها دو دسته اند:

1⃣یا با #توبه می میرند
2⃣یا با #گناه دفن میشن

⚠️‼️دوست عزیزی که گناه 
شده برات نقل و نبات🍭
#مرگ خبر نمیکنه

📵شاید فردا نباشی
#یاد_مرگ
💕 ‌‌ʲᵒᶦɴ⇣•
|@AFLAKIAN1|چفیهـ‌خاکـے
گاهی وقتها ما عکسها را می سوزانیم
و
گاهی عکسها مارا...
لحظه ای به این عکس خیره شو!
پیکرهای بر زمین نمناک مانده
و خون جاری از آنها را
تصور کن نگاه رزمنده خیره شده به خودت را ...

راستی عجب هوای بارانیست!!

#یاد_شهدا_با_صلوات

🌷🌷🌷

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
دلتنگـــــ تر می شویمـ ....
با دیدن لبخندهایے ڪہ
#جاماندن را بیشتر بہ رخمان مے کشند....
ڪبوتر با ڪبوتر...
باز با بـــاز.....

#یاد_شهدا_صلوات

#برمداریادشهدا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌

۞ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج۞
🌷🌷🌷
+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
چہ زیبا ملائک شدند زیستند
همان ها ڪہ هستند ولے نیستند!

کسانے ڪہ در جمع ما بوده اند
ولی حیف نفهمیده ایم ڪیستند!
#یاد_شهدا_باصلوات

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓
| @aflakian1 |
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پنجشنبہ‌هاو بیقراریهای بیشمارش😭
بعضی‌هاپنـجشنـبه که می‌شود
هوایی روزهای وداع می‌شوند💔
بہ یادآخرین نگاه😢از آنها کہ رفتند
تا بمانیم🌷

پنجشنبہ کہ می‌شود
دلـم هـرجـا کـہ بـاشـد💔
بی‌تابِ خاک کوی‌تان می شود🍂
بـہ خـود ڪہ می ‌آیـم
سر از #مزارتان در‌ می آورم
به امیـد نیـم نگاهـی.🙏😢


#پنجشنبه_های_دلتنگی😢💔
#یاد_شهدا_با_صلواٺ #شهدا_را_فراموش_نکنیم

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓
| @aflakian1 |
🌿حاج حسین یکتا ؛

🌷بچه‌ها بگردید یه #رفیق_خدایی پیدا کنید؛
یه دوست پیدا کنید که وسط میدون مینِ گناه،
دستمون رو بگیره.

#یاد_شهدا_باصلوات🍃
#شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم🍃

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
#بـرای_خـدا_ڪار_ڪنید

🔹یاد #شهید_رجبی بخیر ڪه پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت ڪسی دیگر پرداخت میڪند.

🔹یاد #شهید_بابایی بخیر ڪه یڪی از دوستانش تعریف میڪرد ڪه : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده ڪه معلوله ... شناختمش و رفتم جلو ڪه ببینم چه خبره ڪه فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !!

🔹یاد #شهیدحسین_خرازی بخیر ڪه قمقمه آبش را در حالی ڪکه خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت ڪه کامش از تشنگی به هم نچسبه !!

🔹یاد #شهیدمهدی_باڪری بخیر ڪه انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر ڪار میڪنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باڪریه ڪه صورتشو پوشونده ڪسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !!

آره #یاد_خیلی_شهدا به خیر ڪه خیلی چیزها به ما یاد دادند ڪه بدون چشم داشت و تلافی ڪمڪ ڪنیم و بفهمیم دیگران رو، اگر کاری میکنیم فقط واسه #رضـای_خـدا باشه و هـر چیزی رو به دید خودمون تفسیـر نڪنیم !!

#شهوت‌دیده‌شدن
#اخلاص
#رضای‌خدا

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |