داستان زندگی شهدا

#شهید_مصطفی_ردانی_پور
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
#خاطرات_شهید

💠ماجرایِ عروسـےِ سردارِ زهرایی

●برای عروسی‌اش علاوه بر میهمانان یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا سلام الله علیها مینویسد و به ضریح حضرت معصومه (س) می‌اندازد شب حضرت زهرا (س) را در خواب میبیندکه به عروسی اش آمده شهید ردانی پور به ایشان میگوید: خانم ! قصد مزاحمت نداشتم ، فقط میخواستم احترام کنم حضرت زهرا (س) پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟»

شهید مصطفی ردانی پور دیگر تا صبح نخوابید نماز میخواند دعا میکرد، گریه میکرد میگفت من شهید میشوم شب عروسی بلند شد سخنرانی کرد و گفت : « امشب عروسی من نیست عروسی من وقیته که توی خون خودم غلت بزنم» سه روز بعد از عروسی به منطقه رفت بدون عمامه، بدون سِمَت ، مثل یک بسیجی ، اولِ ستون راهی عملیات شد.

● عملیات والفجر 2، درمنطقه حاج عمران و تپه های شهید برهانی شروع شده بود تا اینکه گلوله ای از پشت سر به جمجمه اش اصابت میکنداز خدا خواست که گمنام باشد و بدنش در جایی بماند که دست هیچکس به او نرسددر نهایت پیکرش پیدا نشد و مصطفی برنگشت که نگشت

#روحانی_جاویدالاثر
#شهید_مصطفی_ردانی_پور

●ولادت: ۱۳۳۷،اصفهان
●شهادت: ۱۵ / ۵ /۱۳۶۲،عراق


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔶ما مدافعان مرام امام حسین (ع) هستیم

🔷اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَ وَلِیُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ 

سخنرانی شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردانیپور برای اولین بار منتشر شد

تاریخ سند صوتی: #عملیات_رمضان 03/05/1361

محل سند: پایگاه شهید مدنی

#صدای_شهید
#شهید_ردانی_پور
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#جبهه
#دفاع_مقدس
#شهدا#شهدای_گمنام #محرم
#عاشورا #امام_حسین
#انی_سلم_لمن_سالمکم_و_حرب_لمن_حاربکم #زیارت_عاشورا #ملت_حسین_به_رهبری_حسین

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🏴

@zendegishahid
🔰جمـلاتی از شـهیـد

1- هرگز امام زمان (عج) را فراموش نکنید، که او واسطه بین خالق و مخلوق است.
2- تزکیه و تعلّم را پیشه خود سازید.
3- حرکت در راه خدا سختی و رنج دارد و موانع بسیار.
4- با صبر و استقامت راه شهدا را ادامه دهید.
5- دست از دامان امام زمان(عج) و نوکرانش نکشید.
6- اگر شهید باشم زنده ام زنده تر از زنده ها.
7- بارالها! در این دنیا نتوانستم آنگونه که تو می خواهی زندگی کنم.پس مرگم را آنچنان قرار ده که لااقل به این گونه کفاره گناهانم گردد.خدایا تو می دانی که برای همین عازم جبهه های جنگ شدم.
8- پروردگارا! هرچند به نفس مطمئنه نرسیدم و در جهاد اکبر پیروز نگشتم، اما به جهاد اصغر پرداختم.
9- تنها راه سعادت و رسیدن به کمال، بندگی ست و بندگی او در اطاعت از اوامر و ترک نواهی اش می باشد.
10- به یاد خدا باشید و زندگی خودتان را با اسلام همصدا سازید.
11- از اسلام پیروی کنید و فرزندانتان را برای خدمت به جامعه اسلامی و سربازی امام زمان(عج) تربیت کنید..
12- با دشمن درون و برون برای خدا مبارزه کنید.

#شهید_مصطفی_ردانی_پور🌷
#سالروز_شهادت
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌
#اللهم عجل لولیک الفرج🌸

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #ڪلیپ

▫️مکالمه #شهید_مصطفي_رداني_پور با شهید احمد کاظمي..

#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#سالروز_شهادت🌷


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
#اللهم عجل لولیک الفرج🌸

@zendegishahid
#میاندار

مصطفی دعای کمیل را در بهترین حالت خواند و به قول معروف سیم بچه ها وصلِ وصل بود.
پس از یکی دو ساعت که دعا تمام شد، مصطفی بدون اینکه از حالت دعا خارج شود، با پای برهنه و با گریبان چاک شده به طرف بیابان در جهت شرق
که در انتها به آب گرفتگی هور شادگان ختم می شد، مهدی گویان شروع به دویدن کرد.
یاران او نیز هم صدا و گریان حرکت می کردند. حالت عجیبی بود.
صدای سربازان امام(عج) در بیابان می پیچید:
« یابن الحسن کجایی، آقا چرا نیایی؟...»

چند کیلومتر این دویدن و استغاثه در زیباترین صورت ادامه داشت.
مصطفی آن قدر رفت تا حتی از هیاهوی #جبهه هم دور شد و آنها که کشش داشتند با او همراه بودند.
در نقطه ای سجاده ای پهن کردند، بسیار تمیز و زیبا، زیر سجاده نیز پتویی سیاه از همان پتوهای سربازی و بچه های امام گرداگرد سجاده را احاطه کردند و صدای آنها به عرش می رسید.
مصطفی توسل را رها نمی کرد و می گفت:
« آقاجان! باید در جمع حاضر شوید، ما غریبیم. بی یار و یاوریم.»

#شهید_مصطفی_ردانی_پور

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #ڪلیپ

▫️مکالمه #شهید_مصطفي_رداني_پور با شهید احمد کاظمي..

#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#سالروز_شهادت🌷


#LiveLikeAli ❤️

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
#خاطرات_شهید

💠ماجرایِ عروسـےِ سردارِ زهرایی

●برای عروسی‌اش علاوه بر میهمانان یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا سلام الله علیها مینویسد و به ضریح حضرت معصومه (س) می‌اندازد شب حضرت زهرا (س) را در خواب میبیندکه به عروسی اش آمده شهید ردانی پور به ایشان میگوید: خانم ! قصد مزاحمت نداشتم ، فقط میخواستم احترام کنم حضرت زهرا (س) پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟»

شهید مصطفی ردانی پور دیگر تا صبح نخوابید نماز میخواند دعا میکرد، گریه میکرد میگفت من شهید میشوم شب عروسی بلند شد سخنرانی کرد و گفت : « امشب عروسی من نیست عروسی من وقیته که توی خون خودم غلت بزنم» سه روز بعد از عروسی به منطقه رفت بدون عمامه، بدون سِمَت ، مثل یک بسیجی ، اولِ ستون راهی عملیات شد.

● عملیات والفجر 2، درمنطقه حاج عمران و تپه های شهید برهانی شروع شده بود تا اینکه گلوله ای از پشت سر به جمجمه اش اصابت میکنداز خدا خواست که گمنام باشد و بدنش در جایی بماند که دست هیچکس به او نرسددر نهایت پیکرش پیدا نشد و مصطفی برنگشت که نگشت

#روحانی_جاویدالاثر
#شهید_مصطفی_ردانی_پور

●ولادت: ۱۳۳۷،اصفهان
●شهادت: ۱۵ / ۵ /۱۳۶۲،عراق


#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
#میاندار

مصطفی دعای کمیل را در بهترین حالت خواند و به قول معروف سیم بچه ها وصلِ وصل بود.
پس از یکی دو ساعت که دعا تمام شد، مصطفی بدون اینکه از حالت دعا خارج شود، با پای برهنه و با گریبان چاک شده به طرف بیابان در جهت شرق
که در انتها به آب گرفتگی هور شادگان ختم می شد، مهدی گویان شروع به دویدن کرد.
یاران او نیز هم صدا و گریان حرکت می کردند. حالت عجیبی بود.
صدای سربازان امام(عج) در بیابان می پیچید:
« یابن الحسن کجایی، آقا چرا نیایی؟...»

چند کیلومتر این دویدن و استغاثه در زیباترین صورت ادامه داشت.
مصطفی آن قدر رفت تا حتی از هیاهوی #جبهه هم دور شد و آنها که کشش داشتند با او همراه بودند.
در نقطه ای سجاده ای پهن کردند، بسیار تمیز و زیبا، زیر سجاده نیز پتویی سیاه از همان پتوهای سربازی و بچه های امام گرداگرد سجاده را احاطه کردند و صدای آنها به عرش می رسید.
مصطفی توسل را رها نمی کرد و می گفت:
« آقاجان! باید در جمع حاضر شوید، ما غریبیم. بی یار و یاوریم.»

#شهید_مصطفی_ردانی_پور

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
#عکس نوشته
#حضرت زهرا س
#شهید-مصطفی ردانی پور
#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
#میاندار

مصطفی دعای کمیل را در بهترین حالت خواند و به قول معروف سیم بچه ها وصلِ وصل بود.
پس از یکی دو ساعت که دعا تمام شد، مصطفی بدون اینکه از حالت دعا خارج شود، با پای برهنه و با گریبان چاک شده به طرف بیابان در جهت شرق
که در انتها به آب گرفتگی هور شادگان ختم می شد، مهدی گویان شروع به دویدن کرد.
یاران او نیز هم صدا و گریان حرکت می کردند. حالت عجیبی بود.
صدای سربازان امام(عج) در بیابان می پیچید:
« یابن الحسن کجایی، آقا چرا نیایی؟...»

چند کیلومتر این دویدن و استغاثه در زیباترین صورت ادامه داشت.
مصطفی آن قدر رفت تا حتی از هیاهوی #جبهه هم دور شد و آنها که کشش داشتند با او همراه بودند.
در نقطه ای سجاده ای پهن کردند، بسیار تمیز و زیبا، زیر سجاده نیز پتویی سیاه از همان پتوهای سربازی و بچه های امام گرداگرد سجاده را احاطه کردند و صدای آنها به عرش می رسید.
مصطفی توسل را رها نمی کرد و می گفت:
« آقاجان! باید در جمع حاضر شوید، ما غریبیم. بی یار و یاوریم.»

#شهید_مصطفی_ردانی_پور

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃

#آخوند_واقعی

خبر رسید که #ضدانقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج ، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است. صبح اول وقت راه افتادیم.

مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر قوت قلب همه بود. پیش_مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند .

باور نمی کردند او اهل رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند.

یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت :
- اینو می گن آخوند، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن سبیل. اینو می گن سبیل

#خاطرات_شهید
#شهید_مصطفی_ردانی_پور🌷
@zendegishahid
@zendegishahid

قبل از عملیات به برادرش گفت:
می خوام جایی بمونم که نه دست شما به من برسه، نه دست دشمنا!
توی عملیات والفجر2 روی تپه برهانی ارتفاعات پیرانشهر موند. ده سال بعد بچه های تفحص از اون ارتفاعات 400 شهید پیدا کرند ولی از مصطفی دیگه هیچ خبری نشد...

#شهید_مصطفی_ردانی_پور
تولد: 1337
شهادت: 1362
@zendegishahid
#یادی_از_شهدا

🌷گفتم: با فرمانده‌تان کار دارم
گفت: الان ساعت 11 است. ملاقاتی قبول نمی‌کند
رفتم پشت در اتاقش در زدم
گفت: کیه؟
گفتم: مصطفی! من هستم
گفت: ...🌷

#شهید_مصطفی_ردانی_پور

@zendegishahid