داستان زندگی شهدا

#جستجوگر_نور
Channel
Logo of the Telegram channel داستان زندگی شهدا
@zendegishahidPromote
138
subscribers
31.4K
photos
11K
videos
2.56K
links
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
‍ بخشی از #مناجات شهید با خدا:

الهی! همه گرمی ها بی محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است

الهی! دلی ده که شوق طاقت فزون کند و توفیق طاعتی ده که به بهشت رهنمون سازد

الهی! مخلصان به محبت تو می نازند و مشتاقان به سوی تو می تازند کار ایشان تو ساز که دیگران نسازند

الهی! غم ها با یاد تو سرور است و شادی ها بی یاد تو غرور است...

#جستجوگر_نور
#شهید_عباس_صابری

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
#خاطرات_شهید

آشنا شدنش با علی محمودوند و مجید پازوکی، او را عاشق بچه های گروه #تفحص کرد...
آخرین تفحص اش، شب بعد از شب های قدر بود #محمد قبل از شهادت، به عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد و آخر در جستجوی شهدا، به همراه علیرضا شهبازی، در #فکه پر کشید...
شهید محمد زمانی زمزمه اش این بود:
عشق است در آسمان پریدن
عشق است در خاک و خون غلطیدن

#جستجوگر_نور
#شهید_محمد_زمانی🌷


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🏴

@zendegishahid
روز سوم بهمن ماه بود علی از استراحتگاه که خارج شد، نگاهی به آسمان انداخت و گفت: «تو به من قول دادی،‌ تو ده روز دیگه فرصت داری به قولی که به من دادی عمل کنی وگرنه میرم و دیگه پشت سرم رو نگاه نمی‌کنم»...
پای مصنوعی‌اش شکسته بود با خنده کمی لی‌لی‌ رفت و به ما گفت: «این پا روی مین رفتن داره»...
بالاخره یوم‌الله ۲۲ بهمن ماه از راه رسید علی به میدان مین رفت، و حدود ۶۲ الی ۶۳ مین را پیدا کرد من نیز کنارش بودم،‌ به آخرین مین که رسیدیم، کسی مرا صدا زد حدود ۷ متر از علی دور شدم،‌ ناگهان صدای انفجاری مهیب در دشت پیچید، به طرف #محمودوند دویدم، ‌او با پیکری خونین روی زمین افتاده بود
باورم نمی‌شد اما خدا هیچ‌گاه خلف وعده نمی‌کند...
حسین شریفی‌نیا با شنیدن خبر #شهادت او به سراغ مهر متبرک حاجی رفت، بهترین یادگاری از علی، مهری که خاک پیکر ۱۰۰ شهید را با خود به همراه داشت، حالا هربار که سر بر سجده می‌گذارد، عطر حضور او را میان سجاده‌اش احساس می‌کند...

#جستجوگر_نور
#شهید_علی_محمودوند
#سالگرد_شهادت

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
دست خط مبارک شهید مجید پازوکی:

یا مهدی ادرکنی!
نماز شب
کلید همه روزی های الهی
و شهادت ان‌شاءالله....

#جستجوگر_نور
#شهید_مجید_پازوکی

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
💠۲۲ بهمن ۱۳۷۹
#فکه
فرارسیدن سالروز #شهادت #جستجوگر_نور سردار شهید #حاج_علی_محمودوند ، فرمانده ی با اخلاص گروه تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) گرامی باد
@zendegishahid
و قسم به #شهید،
كه ندارد فشار قبر ...

ادامه‌ با‌ خودت...

#شهید_سعید_شاهدی
#جستجوگر_نور
#سالگرد_شهادت

شبتان آرام با یاد خدا و شهدا

@zendegishahid
#یا_حق

‌دانشجويان عجيب شيفته‌اش مي‌شدند

#شهيد_پازوكی چهره شادابی داشت و خوش‌رو و خوش‌برخورد بود..
بعدها كه آقا مجيد در ميان جوانان خصوصاً دانشجويان ميرفت، عجيب اين دانشجويان را شيفته خود مي‌كرد.
با چهره شاداب و خندان خود و برخورد اخلاقی كه داشت بسيار محبت جوانان را جلب ميكرد.

#شهید_مجید_پازوکی
#شهیدمجیدپازوکی
#لاله_های_خونین
#تفحص
#جستجوگر_نور

@zendegishahid
چند روزی بود با خودش حرف میزد، حرف های عجیب....
سر تکان می داد و میگفت: "نمیدونید ترکش مین چه حالی میده...."
ما می‌خندیدیم؛ حالش را نمی‌فهمیدیم آن روز قرار بود برویم #تفحص برون مرزی، توی خاک عراق سر صبحانه انگار عجله داشت و مدام میگفت دیر شده توی ماشین هم ول‌کن‌ نبود این همه عجله اش را نمی‌فهمیدم، پشت‌ هم به راننده می‌گفت پایت را بگذار روی گاز...
راه نیم ساعته را تا لب مرز یک ربعه رفتیم از مرز که رد شدیم یک بیل داد دستم و گفت: تو این راسته رو بیل بزن برو تا آخر، من هم می‌روم توی میدان مین...
من را فرستاد دنبال نخود سیاه، باز هم نفهمیدم، می‌خواست تنها برود
چقدر برای رفتن عجله داشت...

کتاب یادگاران
#جستجوگر_نور
#شهید_مجید_پازوکی

@zendegishahid
تصویر زیبای
#سردار_شهید_حاج_محمود_توکلی
بعد از شهادت

سردار شهید حاج محمود توکلی ۱۰ مهر ۱۳۹۸ بر اثر اصابت ترکش مین والمری در منطقه عملیاتی پنجوین عراق به درجه رفیع #شهادت نائل آمد....

#جستجوگر_نور
#تفحص_شهدا
@zendegishahid
عباس همیشه می‌گفت:
"دوست دارم محرم شهید بشم و #عاشورا دفنم کنند و شبیه حضرت عباس(ع) باشم..."

هفتم محرم سال ۱۳۷۵ #عباس_صابری با دستان قلم شده، شهید و روز عاشورا تشییع شد.

#جستجوگر_نور
#شهید_عباس_صابری


@zendegishahid
یاد شهدای #تفحص بخیر ڪہ
وجب بہ وجب خاڪ جبهہ را مے‌گشتند و هم‌نالہ با قلب محزون زینب(س) میخواندند:

گلی گم ڪرده‌ام میجویم او را
بہ هرگل میرسم میبویم او را

#جستجوگر_نور🌷

@zendegishahid
هر بار که برای #تفحص می رفتیم، همیشه با وضو وارد منطقه می شد
یک بار ندیدم که بدون وضو باشد
اگر به منطقه ای مشکوک می شدیم
از سید می خواستیم تا اولین بیل را به زمین بزند هر وقتی که سید امیر اولین بیل را به زمین می زد، نمی دانم چه حکمتی بود که می توانستیم پیکر مطهر شهدا را پیدا کنیم

#جستجوگر_نور
#شهيد_سيدامير_تشت_زرين
@zendegishahid
سربندهاے سبز روے آب مے رفت

پشت سر هم عکسها در قاب مے رفت

با چشم گریان دیدمش خنده به لب داشت

وقتے رفیقم دیدن ارباب مے رفت....

#جستجوگر_نور
#شهید_سعید_شاهدی

#شب_بخیر

@zendegishahid
شهید آئينه وجه خدايی ست
خریدار بلای کربلایی ست

ماجرای ثبت این عکس از زبان بهزاد پروین قدس:
"داشتیم فیلمبرداری می کردیم حسین آقا به بچه ها می گفت: دوربین حاجی خطر ناکه از هر کسی عکس بگیره رفتنی ست یه دفعه جهت دوربین رو به طرف حسین آقا چرخوندم که حسین آقا حالا از شما... که یه دفعه خدایی، جمله در دهانم عوض شد گفتم: خودمونیم حسین آقا چقدر زیبا شدید...

خنده ای مستانه زد و دستش رو جلوی لنز دوربین آورد و مانع شد ازش عکس بگیرم، بعد رفت و شروع کرد به نماز خوندن، سید تقی هم به ایشان اقتدا کرد، حسین آقا درحین رفتن به سجده مهر نماز سید تقی رو برداشت و پرت کرد به طرف ما؛ همه زدیم زیر خنده...
حسین آقا قنوت که گرفت من از اصل غافلگیری استفاده کردم و یه عکس از حسین آقا که لبخند ملیحی به لب داشت گرفتم...

#شهید_حسین_صابری
#جستجوگر_نور

@zendegishahid
#یــاابـاالفــضـل‌الـعـبــــاس


گفتم فایده ای ندارد... این منطقه را بچه ها چند بار گشته بودند اما
مجیــــد ول کن نبود، زیر لب "یا حضرت عباس مددی" گفت و راه افتاد رفت طرف دیگر دشت.

اولین بیلی که زد استخوان ها پیدا شد، خاک ها را از روی کارتش کنار زدیم، فامیلی اش یادم نیست اما اسمش 'عبــــاس' بود، با قمقمه پرآب….
پشت پیراهنش نوشته بود≪فدای لب تشنه ات یا اباالفضل≫

#شهید_مجید_پازوکی
#جستجوگر_نور

@zendegishahid
به #سپاه رفته و با اصرار تقاضا کرده بود که پاسدار افتخاری بشود....

مادرش می‌گفت: روزی که به او لباس سپاه داده بودند آن را پوشیده بود و دور حیاط می‌دوید و می‌زد و می‌رقصید از خوشحالی...

روزت مبارک آقا مجید
#شهید_مجید_پازوکی
#جستجوگر_نور
@zendegishahid
علی در سالهای آخر سردردهای شدید داشت، هر بار با تمام قدرت سرش را فشار می‌داد، به گونه‌ای که احساس می‌کردی سرش منفجر خواهد شد، با تعجب نگاهش می‌کردم، می‌گفت: «تو نمی‌دانی چطور درد می‌کند، حالم به هم می‌خورد» وقتی علت سردردش را می‌پرسیدم، پاسخ می‌داد‌: «اعصابم ناراحته،‌ شاید فشارم رفته بالا و شاید هم چربیم»
اما من می‌دانستم او شیمیایی شده کلیه‌هایش از کار افتاده بود، حالت تهوع داشت،‌ عارضه موجی بودن نیز بعضی اوقات زندگیش را مختل می‌کرد، یادم هست در این گونه مواقع می‌گفت: «فقط بروید بیرون، سپس سرش را آنقدر به دیوار می‌کوبید و فشار می‌داد تا زمانی که بدنش خشک می‌شد حتی یکبار همسر و فرزندانش را به آشپزخانه فرستاد و خودش تمام شیشه‌ها را شکست هشت سال دفاع مقدس از خاک پاک ایران دیگر رمقی برای علی نگذاشته بود، در جای‌ جای پیکرش ردپای جنگ بود اما او باز هم مقاومت کرد."
راوی: خانواده شهید

#جستجوگر_نور
#شهيد_على_محمودوند
@zendegishahid
روز مادر اومد دیدنم، دستم را بوسید و گفت: مادر خیلی مخلصیم...
کار همیشه اش بود، برایم هدیه آورده بود...
هنوز پاکت پولش رو دست نخورده توی کیفم دارم، دلم نمیاد خرجش کنم...
بعد از آن رفت و دیگر ندیدمش….

#شهید_مجید_پازوکی
#جستجوگر_نور

@zendegishahid
روز سوم بهمن ماه بود علی از استراحتگاه که خارج شد، نگاهی به آسمان انداخت و گفت: «تو به من قول دادی،‌ تو ده روز دیگه فرصت داری به قولی که به من دادی عمل کنی وگرنه میرم و دیگه پشت سرم رو نگاه نمی‌کنم»...
پای مصنوعی‌اش شکسته بود با خنده کمی لی‌لی‌ رفت و به ما گفت: «این پا روی مین رفتن داره»...
بالاخره یوم‌الله ۲۲ بهمن ماه از راه رسید علی به میدان مین رفت، و حدود ۶۲ الی ۶۳ مین را پیدا کرد من نیز کنارش بودم،‌ به آخرین مین که رسیدیم، کسی مرا صدا زد حدود ۷ متر از علی دور شدم،‌ ناگهان صدای انفجاری مهیب در دشت پیچید، به طرف #محمودوند دویدم، ‌او با پیکری خونین روی زمین افتاده بود
باورم نمی‌شد اما خدا هیچ‌گاه خلف وعده نمی‌کند...
حسین شریفی‌نیا با شنیدن خبر #شهادت او به سراغ مهر متبرک حاجی رفت، بهترین یادگاری از علی، مهری که خاک پیکر ۱۰۰ شهید را با خود به همراه داشت، حالا هربار که سر بر سجده می‌گذارد، عطر حضور او را میان سجاده‌اش احساس می‌کند...

#جستجوگر_نور
#شهید_علی_محمودوند
@zendegishahid
یـا حضـرت عبـاس مـددے

گفتم: فـایده ای ندارد. این #منطقـه را بچه ها چنـد بـار گشتـه بودند اما #مجیـد ول ڪن نبود.

زیر لـب" یا حضـرت عبـاس مـددی" گفت و راه افتـاد رفت طـرف دیگر دشت...
اولین بیلی که زد استخـوان ها پیدا شد.

خاڪ ها را از روی ڪارتش کنار زدیم و فامیلی اش یـادم نیست اما اسمـش #عبـاس بود. با #قمـقـمه پـر آب...

پشـت پیـراهنش نوشته بود: " فـدای لـب تشنـه ات یا ابـالفضـل."

#جستجوگر_نور
#شهید_مجید_پازوکی

@zendegishahid
More