داستان زندگی شهدا

#آقا_مهدی
Channel
Logo of the Telegram channel داستان زندگی شهدا
@zendegishahidPromote
138
subscribers
31.4K
photos
11K
videos
2.56K
links
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
راست می‌گفت ....
#آقا_مهدی_باکری رو میگم!
می‌فرمود: پاسدار به کسی میگن که:
کار کنه،
بجنگه،
خسته نشه،
اونقدر نخوابه ....
تا خود به خود خوابش ببره ....

چقدر فاصله داریم باهاتون ....

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خاطره تلخ سردار حاج رحیم نوعی اقدم از عملیات بدر لشکر ۳۱ عاشورا

#عملیات_بدر
#آقا_مَهدیِ_باکری
#لشگر۳۱عاشورا

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
راست می‌گفت ....
#آقا_مهدی_باکری رو میگم!
می‌فرمود: پاسدار به کسی میگن که:
کار کنه،
بجنگه،
خسته نشه،
اونقدر نخوابه ....
تا خود به خود خوابش ببره ....

چقدر فاصله داریم باهاتون ....

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روایت #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
از #شهید_مهدی_باکری

فرماندهی در جنگ ما
امامت بود نه هدایت....

#آقا_مهدی در بیسیم می فرمودند:
بیا نمی گفت: برو
همیشه در نوک حمله و خط مقدم بود....

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
#شهادت_هنر_مردان_خداست...

خاطره ای از
#سردار_شهید_مهدی_باکری

یکی از برادرهام #شهید شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود.
وقتی با خانواده ام از اهواز بر می گشتیم، رفتیم سمت اسلام آباد.
نزدیکی های غروب رسیدیم به لشکر...

باران تندی هم می آمد. من رفتم دم چادر فرماندهی، اجازه بگیرم برویم تو .
#آقا_مهدی توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت: « قدمتون روی چشم؛ فقط باید بیاین توی همین چادر، جای دیگه ای نداریم » صبح که داشتیم راه می افتادیم، مادرم بهم گفت: " برو آقا مهدی رو پیدا کن، ازش تشکر کنم.."
توی لشکر این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی رو پیدا کنم.

یکی بهم گفت: «آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.»
گفتم: «چرا؟» ...
گفت: " دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابه، زیر بارون موند، سرما خورد..."

#شهید_جاویدالاثر_آقامهدی‌_باکری‌
#سردارعاشورایی
#آقامهدی‌چنین‌بود...

@zendegishahid
یادش بخیر....
اعزام شدیم برای مسابقات تیراندازی ارتش های جهان، اولین #نمازی بود که در هند و در مسجدی واقع در حیدر آباد هندوستان میخواستیم بخونیم... متولی مسجد گفت: حتما این کلاه‌ها رو باید بر سر بگذارید شروع کردم به نماز خوندن که #آقا_مهدی با دیدن چهره من خندهشون گرفت و من هم نمازم شکست و کلی به همدیگر خندیدیم خنده ای که همیشه بر لب داشت...

شهید راه نابودی اسرائیل
#شهید_محمدمهدی_لطفی_نیاسر🌷



@zendegishahid
#خاطرات_شهید

یادش بخیر....
اعزام شدیم برای مسابقات تیراندازی ارتش های جهان، اولین #نمازی بود که در هند و در مسجدی واقع در حیدر آباد هندوستان میخواستیم بخونیم... متولی مسجد گفت: حتما این کلاه‌ها رو باید بر سر بگذارید شروع کردم به نماز خوندن که #آقا_مهدی با دیدن چهره من خندهشون گرفت و من هم نمازم شکست و کلی به همدیگر خندیدیم خنده ای که همیشه بر لب داشت...

#شهید_راه_نابودی_اسرائیل
#شهید_محمدمهدی_لطفی_نیاسر
#سالروز_شهادت 🌷
@zendegishahid
#خاطرات_شهید

یادش بخیر....
اعزام شدیم برای مسابقات تیراندازی ارتش های جهان، اولین #نمازی بود که در هند و در مسجدی واقع در حیدر آباد هندوستان میخواستیم بخونیم... متولی مسجد گفت: حتما این کلاه‌ها رو باید بر سر بگذارید شروع کردم به نماز خوندن که #آقا_مهدی با دیدن چهره من خندهشون گرفت و من هم نمازم شکست و کلی به همدیگر خندیدیم خنده ای که همیشه بر لب داشت...

#شهید_راه_نابودی_اسرائیل
#شهید_محمدمهدی_لطفی_نیاسر
#سالروز_شهادت 🌷
@zendegishahid
@zendegishahid
خوی فَروردین اَش هم برف داشت
چه بِرسد به اِسفند
#عموها مُرداد هم جنوب بودند
چه بِرسد به اِسفند
آن روز سَرزده آمدند َمو_کاظم یک عکس کوچکِ قاب شُده از #مهدی_باکری را رویِ پیش بُخاریِ خانه گذاشت و به مادربُزرگ گفت: "از الان تا زمانی که این خانه بَرپاست این عَکس جایَش همینجاست"...  
گُفتند و رفتند مغازه آهنگریِ پدربزرگ و تا شب بی وقفه بُریدند و جوشکاری کردند نماندند که گریه های ریزِ مادربزرگ را پای سماورِ نفتی اش ببینند آن چشمهای سبزِ قشنگش را، با آن پوستِ سفید و گریه هایی که بَند نمی آمد
شَب که ماها از سر و کولِشان بالا میرفتیم جوابِ سوالِ بزرگترهایِ در شَهر مانده و سُرخیِ ناآرامِ چشمهای عموها این بود موقع جوشکاری عینک نَزَدیم فردایَش که برگشتند عکسِ #باکری همانجا ماند آنها بَرگشتند لشگر ولی باکری ماند همانجا روی طاقچه...
دو سال بعد، عَکسِ عموها هم که رفت آن بالا، آقا مهدی آنجا ماند؛ رنگ و رو رَفته تَر...
پدربزرگ و مادر بزرگ هم که مُردند هنوز #آقا_مهدی آنجا بود محوتر و گُم تر
خانه را سالهاست که فروخته اند دیگر کسی از آقا مهدی خبر ندارد که ندارد...

پ.ن: مهدی باکری، بیست و پنجِ اسفند سالِ شصت و سه و در عملیات بدر به شهادت رسید.

#پست_اینستاگرامی_هادی_حجازی‌فر
#بازیگر_به_وقت_شام
#ایستاده_در_غبار

#آقامهدی_پدر_پاسداران_جبهه_تولدت_مبارک

@zendegishahid