پیش از این کشتار هیچ کدامتان را نمیشناختم
چرا باید میشناختم؟
چرا باید به آرزوهای شما فکر میکردم
به رویایتان
اگر خودتان میتوانستید آن را به این دنیا اضافه کنید؟
حالا هر بار که نامتان را فریاد میزنم
فکر میکنم
آیا برای مهسا مهم است که نامش را فریاد میزنیم؟
وقتی که حتی دیگر نمیشنود
وقتی آخرین تصویر در چشمانش
شاید
ماشین کریه و تاریکی بود
که به زورش در آن چپاندند؟
به چه فکر میکردند
هر کدام از این نام ها که فریادشان میزنیم؟
آخرین چیزی که از ذهنشان گذشت کدام رویا بود؟
این حجم از تجاوز
شکنجه
وقاحت و ظلم
به شعر در نمیآید.
کدامین واژه مرهمی است بر کبودی طناب اعدام دور گردنشان؟
کدام تشبیه و استعاره
در گور کردن آرزوهایشان را
نشان خواهد داد؟
و کدامین مرثیه
زخم سینه هامان را شفا
به هنگام سوگواری
در تشییع جنازه نور؟
هربار
با فریاد هر نام
گلویمان خونینتر میشود
فریادهامان سرختر
نام
پس از
نام
پس از مرگ؛
مهسا
نیکا
سارینا
محسن
مجیدرضا.
نامشان شعر است...
نامشان را فریاد میزنیم
تا بگوییم کفالت آرزوها و رویای این جوانهها
با ماست...
«خورشید ناآرام»
به یاد
#ابوالفضل_امیرعطایی#حکومت_اعدام#جمهوری_اسلامی_کودک_کش