زن، زندگی، آزادی
آئینهی آبادی، زن، زندگی، آزادی
شور و شرف و شادی، زن، زندگی، آزادی
ما قافلهی دردیم، بین تحفه چه آوردیم
مردانگی و رادی، زن، زندگی، آزادی
ماییم و جنونگردی، با شعله همآوردی
با صاعقه همزادی، زن، زندگی، آزادی
بودهست به جان ما را، این زخم عیان ما را
در مهد به نوزادی، زن، زندگی، آزادی
ماییم و دلی پرخون، رخساره ز خون گلگون
وین نفرت اجدادی، زن، زندگی، آزادی
در شهر، عروسان بین! از قهر و جنون کابین
خون، تحفهی دامادی، زن، زندگی، آزادی
آنک تو و آنک من، ای زادهی اهریمن
خوکرده به بیدادی، زن، زندگی، آزادی
آنک من و شیراوژن، از بند قفس رستن
آنک تو و جلّادی، زن، زندگی، آزادی
نک سینهی عریانم، گیسوی پریشانم
وان خنجر پولادی، زن، زندگی، آزادی
آموختهی خون را ، باری چه هراس آیا؟
از نشتر فصّادی؟ زن، زندگی، آزادی
هر کوچه نگر غرّان، توفنده به هر میدان
نوباوهی هشتادی، زن، زندگی، آزادی
شیوا! ز شرف دم زن، وین بانگ دمادم زن
زن، زندگی، آزادی، زن، زندگی، آزادی
#محمدعلی_شیوا
۵ مهر ۱۴۰۱
.