View in Telegram
بی‌آغاز دیده​‌ام که می​‌گویم آن‌قدرها هم علیل نبودند و چشم​‌هاشان در تراخمِ تردید نمی​‌سوخت آنان که پیش از ما ـ تو و من ـ پای به این راهِ بی​‌آغاز نهادند و گامی نرفته در نُه​‌توی خویش گم شدند دیده​‌ام که می​‌گویم هیچ سمندی به چابکیِ تاول پاهاشان نبود و هیچ مغناطیسی به بی​‌شرمیِ آغوشِ بی​‌تقاضاشان پُر​بادسری بودشان و پرآتش دلی، روشن از آذرخش صد سالِ کوری و همچنان خیس از رگبار تماشا در ظلماتی که سرگردانِ هنوزش خضرهای همیشه​‌اند رفتنی بود اگر پیش از ما ـ من و تو ـ بارها از حرکت افتاده​‌بود این راه و چشمش به ردّ سست من و تو نمی​‌افتاد دیده​‌ام که می​‌گویم --------- #محمدعلی_شیوا از دفتر سروده‌های منتشرنشده @zabour_heyrat
Telegram Center
Telegram Center
Channel