اخیراً بهرام بیضایی که عنوان پرطمطراق نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر را یدک میکشد و هوش از سر بی دغدغه ها،بی تفاوتها،شکم سیرهای طفیلی طبقه متوسطی با ژست توخالی روشنفکر!!ی ربوده است، همانها که رفیق صمد بهرنگی چوخ بختیار مینامیدشان با عقده پراکنی هیستریک علیه جنبش کمونیستی و چپ ایران لاطائلاتی بهم بافته و افاضاتی لغو و بی پایه فرموده اند که نمیتوان نسبت به آن بی تفاوت بود.ایشان در نزدیک به بیست دقیقه چرندبافی خواسته اند بگویند که کمونیستها و چپ ها نسبت به سرزمین ایران و تاریخ و فرهنگ آن بی التفات بوده و مشغول پیاده کردن کمونیسم روسی و...بوده و هستند!!در عالم واقع با تورقی هر چند مختصر در فعالیتهای بی شمار پردازشگران جنبش کمونیستی و چپ ایران به تاریخ و فرهنگ آن و دوست داشتن این سرزمین جای هیچگونه انکاری باقی نمیگذارد که این کمونیستها و چپ ها بوده اند که بی شائبه و بدون چشمداشتی مادی در راستای ایرانی آباد و آزاد و مستقل و دموکراتیک(از نوع سوسیالیستی آن)حتی از بذل جان عزیزشان دریغ نورزیدهاند.نگاهی به اسناد و مدارک برجامانده از گزند اربابان بیضایی ها، از کمیته عدالت و حزب کمونیست ایران و حزب توده ایران و سازمان پرافتخار چریکهای فدائی خلق ایران و سازمان پیکار و رزمندگان و.... ادعای ما ثابت میشود.بخشی از مهمترین دست اندرکاران ادب، فرهنگ و علوم مختلف سرزمین ایران کمونیست و چپ بوده اند از ابوالقاسم لاهوتی و فرخی یزدی تا محمدتقی بهار و محمدپروین گنابادی،از عبدالحسین نوشین تا غلامحسین ساعدی،از دکتر تقی ارانی تا امیرحسین آریانپور، از دکترقریب تا نورالدین فرهیخته و پرویز شهریاری و رفیق جانفشان حمیدمومنی و مرتضی راوندی، از محمدقاضی تا به آذین و کریم کشاورز،از احمدشاملو تا سیاوش کسرایی،از احمدمحمود تا فریدون تنکابنی،ازصمدبهرنگی تا علی اشرف درویشیان و... بیشمارانند آن خدمتگزاران که به غنا و تکامل فرهنگ مدرن ایران یاری رسانیده اند مستقیما به جنبش کمونیستی و چپ ایران مرتبط میباشند.در صف مقدم مبارزه علیه ارتجاع مذهبی،برای حقوق زنان و کودکان، برای ملی کردن نفت ایران، برای زیست انسانی دهقانان،بهبود وضعیت و پایین آوردن ساعت کار طبقه کارگر،تغییر و دگرگون کردن فرهنگ و ادب ایران و...نمونهای از تلاشهای بی شائبه کمونیستها و چپ ایران میباشد.کوه رفیع اسناد و مدارک موجود میتواند گواه مدعای ما باشد.اینکه این جرثومه پستی بوقلمون صفتانه چرا این قله بزرگ خدمتگزاری ارزشمند را نمیبیند را باید در کوری عمدی او و ماهیت ارتجاعی طبقاتی-- ایدئولوژیکش یافت.در همان دورانی که رفیق سعید سلطانپور و انجمن تئاتر ایران صف خود را از دیکتاتوری پهلوی جدا کرده و تئاتر برایش ابزار روشنگری و جدال با استبداد آریامهری بود ایشان در سالن های تئاتر و فستیوال های حکومتی و جبهه خاندان هزارفامیل مشغول چیستان سازی و سرگرم کردن مخاطبان و آبرو خریدن برای واسطگان کنسرسیوم نفتی بود. من ازین مردکی که خود را بالاتر از برتولت برشت !! میپندارد این پرسش را دارم در هنگامهای که پاسداران خونخوار حکومت اسلامی در مسجدسلیمان و کردستان و گنبد و شیراز و تهران و گرگان و... مشغول کشتار بهترین فرزندان ایران بودند،سانسور چیهای قطبزاده تازه بقدرت خزیده مشغول اخراج نیروهای انقلابی و نه ساواکی ها بودند، زمانی که پاسداران سرمایه ستاد سازمان ها و نیروهای انقلابی را مورد هجوم قرار داده و ممنوع الفعالیت نمودند،سینماگران مترقی و نه آبگوشتی ها و "فستیوالیهایی همچونجنابعالی" را خانه نشین و یا روانه تبعید نمودند و فعالان هنر والای تئاتر امثال رفیق جاویدنام سعیدسلطانپور را به زندان افکنده و بعد از شکنجه های سخت به جوخه های اعدام سپردند،یا در یک روز ۲۵۰ نشریه و روزنامه را ممنوع الانتشار اعلام و سیستماتیک در عرض چند روز کتابفروشی های کشور را مورد تعرض و آتش سوزی قرار دادند،همان وقتی که زنان شجاع ایران با پیشاهنگی نیروهای کمونیست و چپ به مصاف فرمان حجاب اجباری خمینی ملعون رفتند و یا در سیاهترین روزهای سالهای شصت تا ۶۷ شریفترین و بهترین فرزندان ایران را به چوبههای دار سپرده ، در خاوران و گورستانهای بی نام و نشان دفن کردند شما و امثال شماها به چه مشغول بودید؟مشخص است به اجرای تئاتر اپورتونیستی "مرگ یزدگرد" یا ساخت فیلم جشنواره پسند "کلاغ" یا فیلم آبکی مثلا ضدجنگ!!! "باشو غریبه کوچک"در راستای حفظ موقعیت فردی خود و حاکمیت دزدان انقلاب. در دوره دیکتاتوری پهلوی هم بدینگونه در تثبیت وضعیت موجود نقش ایفا کردهاند.زمانی که سهراب شهید ثالث در هنگام دریافت جایزه برای فیلم "یک اتفاق ساده" دست آلوده شاه جلاد را نبوسید کارگردان تئاتر رو حوضی!! تا کمر خم شده دست پلید ملکه فرح دیبا را بوسیدند...
ادامه
👇👇👇
@yoldash1349