حکمرانی انفعالی
(بخش دوم)
✍یاسرعرب
دلیل پنجم؛
نداشتن افق و روایت مقصد
هیچ کشوری بدون داشتن کانسبپ و رویای توسعه و ساخت روایتی از پروسه و پروژههای رسیدن به مقصد امکان تحول ندارد. این قصه (به فرض تولید) نمیتواند یک روایت فردی باشد. (از امیرکبیر تا پزشکیان) این رویا، قصهای جمعی است که باید در کشوری بسیار متکثر به نام ایران با طول و عرض و حجم و ریشه و عمق منحصر به فرد خود ساخته و به دست جمهور مردم پرداخته و مورد قبول واقع شود. نظام مقدس ج.ا نیز بعد از عدول از قصهای همگانی به نام 《عدالت》 به قصهای دورهمی! به نام 《مقاومت》 دلخوش داشت که آن نیز به پایان رسیده خصوصا با آمدن ترامپ و ناچاری نظام از معاملهی با او پی رنگ قصهی مقاومت (استکبار ستیزی) هم رنگ خود را بیش از پیش از دست خواهد داد. اينک حکمرانی نه تنها بیروایت مانده بلکه به دلیل ملاحظاتی که در بالا ذکر شد، امکان خلق قصهای تازه را نیز از دست داده است.
اینچنین است که حکمرانی در حال سرگردانی و بهت فرو رفته و پیروان او نیز در حال تحیر به سر میبرند! در این میان آنان که میتوانند، نمیدانند، و آنانکه میدانند، نمیتوانند! چرا که ساختارهای درونی حکمرانی هر شخصی که بخواهد تغییری ایجاد کرده و اصلاحی صورت دهد را دیگری فرض کرده و تبدیل به اپوزسیون خود میکند.
منتفعین این وضعیت و نشستگان سر سفرهی انقلاب نیز البته به خود حق میدهند در ساختار 《حامی-پیرو》به بهانهی پیروی از چنین سیاست و ساختار دگم و غیر قابل تغییری، تا آخرین قطرهی شیر نفت و خون مردم را به عنوان هزینهی حمایت از نظام طلب کنند.
چه میشود کرد؟
دو امید باقی مانده، ازلی و ابدی است.
فاعلیت انسانی و عزم الهی.
اندیشیدن به تاریخ صد سالهی گذشته و بررسی تاریخ اجتماعی-سیاسی راهی که طی کردیم. بلند مدت کردن حافظهی تاريخی ملت و دست زدن به فعالیتهای خُرد و زودبازده با همان عنوان زیبای《موفقیتهای کوچک》و اصلاح نظام اخلاقی جامعه، دریچههایی است در مقابل ما تا زمانی نزدیک که باد موافق خداوندی شروع به وزیدن نماید و فرزند تازهی ایران به سلامتی متولد شود. انشالله.
حکمرانی نیز تنها راه چارهای که دارد
ایجاد پارادایم شیفت از ایدئولوژی به اخلاق و از قدرت به حکمت است.
پایان
@yaser_arab57