✳️روایت سرباز اسرائیلی در هاآرتص :
🔴«وقتی وارد غزه میشوید خدا هستید!»
🔹انگار ما نازی بودیم و آنها یهودی -هیچکس درخیابان نبود بجز یک پسربچه ۴ ساله، فرمانده پسر را گرفت آرنج و پایش را شکست، سه بار روی شکمش پرید و رفت.
-او گفت: اینها از روزی که به دنیا میآیند باید کشته شوند.
🔹من با زدن زنان مشکلی ندارم. یک زن عرب به سمت من دمپایی پرتاب کرد، من به او لگد به لگنش زدم، همه این قسمتهایش شکست. او امروز نمیتواند بچه دار شود
🔹«سربازی چهار گلوله از پشت به یک عرب شلیک کرد ، چهار گلوله در پشت سر از فاصله ده متری ... قتل در کمال خونسردی. ما هر روز چنین کارهایی را انجام میدادیم.»
🔹«یک عرب در خیابان قدم میزد، حدوداً ۲۵ ساله، سنگی پرتاب نکرد، هیچی. بنگ، یک گلوله در شکم. به شکمش شلیک کردیم و او در پیادهرو داشت میمرد و ما بی تفاوت از آنجا دور شدیم.»