#روایت_عشق^'
💜'^
⚘توی ڪمدش در را با عڪس شهدا
پر کرده بود و بالایشان نوشته بود:
"ای سر و پا، من بیسر و پا، خودم را
کنار عڪس شهیدان پیدا کردم"
⚘برادرش می گوید:
کنارِ عڪسھا اندازه یڪ عڪس
در ڪمدش خالے بود، گفتم:
محمد عڪس یکی از شهدا رو اینجا بزن،
این جای خالے قشنگ نیست.!
جواب داد:
اونجا جاۍِ عڪس خودمہ :)
#شهـید_محمد_غفاری♥️🕊