View in Telegram
💌#خاطرات_شهدا با بهزاد و خانواده به سفر مشهد رفتیم؛ در جاده شمال، ماشینی همین‌طور به ما چراغ می‌زد💡 به بهزاد گفتم: یک ماشین دنبال ماست؛ بهزاد کنار زد و به سراغ راننده رفت؛ من هم به دنبالش رفتم. یک مرد بسیار محترمی بود و با کمال محبت و احترام، درخواست مبلغی کرد و گفت همه کارت‌هایش را در منزل جاگذاشته💳 و برای بنزین پول کم دارد🔋 راننده گفت : همش میگفتم به چه ماشینی تقاضا کنم که باور کند و بهم کمک کند و خجالت نکشم؟ به دلم افتاد از ماشین شما تقاضا کنم🚗 بهزاد آن مبلغ مدّ نظر را داد و آن شخص هرچه اصرار کرد که شماره کارتی بهش بدهیم که پول را به ما پس بدهد، بهزاد قبول نکرد و گفت: به خاطر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها این مبلغ را دادم💚 مرد لبخندی زد و گفت دیدم پشت ماشین شما "یا زهــــرا" نوشته بود، به شما رو زدم و تشکر کرد و رفت✋🏼 هیچ وقت ذوق و اشتیاق آن روز بهزاد را فراموش نمی‌کنم🤗 پسرم با وجودی که مستأجر بود و حقوق کمی داشت، اما هر وقت به روستا می‌آمد، مقداری پول به من می‌داد تا بین زنان بی‌سرپرست روستا تقسیم کنم❤️ 💠راوے: مادر شهید مدافع‌حرم #بهزاد_سیفی #سالروز_شهادت..🕊🌷🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
Telegram Center
Telegram Center
Channel