مهدی کروبی مردی مهربان و عاطفی بود. یکی از معدود روحانیونی بود که هم با زندانیان مذهبی و هم با زندانیان چپی رابطهٔ دوستانه و محترمانه ای داشت. اوایل که به بند آمده بود، از شدت شکنجه تا ماهها میشلید. گفته میشد که این نهمین بارِ دستگیری اوست. علیرغم آنکه او با چپی ها دوست بود و ساعت ها با آنها قدم زنان حرف میزد، اما از وسواس دوست نداشت لباسِ خیس اش را روی بندی پهن کند که چپیها هم لباسشان را روی آن بند می انداختند تا خشک شود. ساعت ده شب که وقت خاموشی بود و زندانیان در جایشان میخوابیدند، تازه سر و کله مهدی کروبی پیدا میشد و همه لباسهایش را که عمدتا سفید بود زیر شیر توالت میشست و آب میکشید و آنها را در کنار تخت من در هوا تکان میداد تا خشک شوند. گاهی آهسته با هم حرف می زدیم. من حدود يك سال در حالی که روی تختم خوابیده بودم کروبی را از زاویه زیر تخت در همین حالت خشک کردن لباسهای خیس اش می دیدم.