در سفری که من به همراه مرحوم حنیف نژاد در سال ۴۹ به مشهد داشتیم، در آنجا مرحوم حنیف نژاد با آقای خامنه ای آشنا شد. پس از آن آقای خامنه ای به تهران آمد و با محمد آقا و سعید محسن و دیگران جلسات هفتگی داشتند. پس از چندی، یک روز صبح زود آقای خامنه ای به منزل ما آمد و با من درباره مجاهدین به گفتگو پرداخت. ایشان در مورد نظرات فلسفی مجاهدین گفت: "من احساس میکنم که اینها همان حرفهای ساده فلسفی مارکسیست ها را تکرار میکنند و به نظر می رسد با طرح این مسائل در صدد اثبات دیالکتیک هستند و نظرات فلسفی آنها نپخته است." ولی ایشان از لحاظ سازمانی آنها را تأیید میکرد و متمایل به آنها بود. مرحوم دکتر بهشتی هم همین طور بود و به سازمان تمایل داشت و یک بار هم از طریق من به آنها کمک مالی کرد. آقای هاشمی رفسنجانی هم چنین نظراتی داشت. من اطلاع دارم که آقای رفسنجانی در سال ۵۴ تا شب آخری که بیانیه اعلام مواضع مارکسیست ها منتشر شد، با بهرام آرام ارتباط داشت و سعی میکرد که آنها را از این عمل منصرف کند و میگفت حالا این را منتشر نکنید و مقداری تأمل کنید. ولی از سال ۵۴ و پس از ضربه ای که مارکسیستها به سازمان وارد کردند، جو عوض شد. ضربه ۵۴ همه را شوکه کرد. بعد از آن حرکت همه مأیوس شدند و به اصطلاح حس کردند که فریب خورده اند و به همین لحاظ کینه آنها را در دل گرفتند. البته این را هم باید اضافه کنم که در آن دوران واقعاً گرایش به مارکسیسم در بسیاری از افراد تا حدودی وجود داشت و تنها افراد معدودی بودند که به مواضع مجاهدین در قبال مارکسیسم ایراد داشتند. از آن جمله دکتر شیبانی بود که در همان سال ۴۸ به من و مرحوم احمد علی بابایی گفت که من فکر میکنم اینها مائوئیست اند.