𝗌𝖺𝗆𝖺𝖾𝗅 pinned «نگاهش به سمت اون افتاد صورتش ، لبخندی که روی لباش نشسته بود مثل همیشه .. بیتفاوت از کنارش رد شد میدونست بیشک برگشته و نگاهش میکنه با صدای بلندی اسمشو صدا زد و گفت: تهیونگ ، خیلی عوضی ای همچنان بیتفاوت به حرفش سری تکون داد از جیبش سیگارشو در…»
نگاهش به سمت اون افتاد صورتش ، لبخندی که روی لباش نشسته بود مثل همیشه .. بیتفاوت از کنارش رد شد میدونست بیشک برگشته و نگاهش میکنه با صدای بلندی اسمشو صدا زد و گفت: تهیونگ ، خیلی عوضی ای همچنان بیتفاوت به حرفش سری تکون داد از جیبش سیگارشو در آورد با همون فندک همیشگی که یادگاری جونگکوک بود روشنش کرد و به اسم روی فندک خیره شد + چرا چیزی نگفتی ؟ - میدونی چرا بهم میگن شیطان ؟ چون به خوبی میتونم احساس تنفر رو ایجاد کنم حتی اگر خدا باشی ! + از حرفات سر در نمیارم تهیونگ - به نظرت قشنگ نیست ؟ + اینکه سکوت کردی ؟ یا اینکه نادیده میگیریش ؟ - توی تاریکی شکار ، شکارچی رو نمیبینه .