▫️بنگ یا باده؟
یکی از مباحثی که در قرن هفتم و هشتم هجری در محافل ادبی جریان داشت، نه مسئلۀ غامض «بودن یا نبودن»، یا قدیم و محدث بودن جهان، یا چیرگی عقل بر عشق، یا وحدت و کثرت وجود یا وحدت در عین کثرت، بلکه مسئلۀ ترجیح بنگ بر باده و بالعکس بود. بسیاری از شاعران آن روزگار، وظیفۀ خود میدانستند که موضعشان را در این باره، به سمع و نظر مخاطبان برسانند. ما انعکاس این موضوع را در رباعیّات آن دوره، به وضوح میبینیم. مطلب حاضر، گزارش دم دستی این مباحث است. رایجترین معادل بنگ، کلمۀ «سبز» (حشیش) است، و مؤلف
تاریخ وصّاف، اصطلاح «خمر الاعاجم» را برای آن بهکار بُرده است.
شاید نامدارترین مدافع بنگ، ملک شمسالدین محمد کرت باشد که در زمان ایلخانان بر بخشی از خراسان قدیم حکومت میراند و اباقاخان او را به سال ۶۷۶ ق کُشت. شرفالدین شیرازی صراحت دارد که وی بنگ مصرف میکرد:
«ملک شمسالدین با این کمال عقل و شجاعت و شمایل و شهامت، تناول خمر الاعاجم را متعرّض شدی و او را بسیار دوبیتی است در مدح و ترجیح آن بر شراب. اعجاب را این ابیات اثبات کرد، چه از قبیل صنعت تحسین مستقبح است:
میخواره اگر غنی بود، عور شود
وز عربدهاش جهان پُر از شور شود
در حقّۀ لعل از آن زمرّد ریزم
تا دیدۀ افعی غمم کور شود
..
هرگه که من از سبز طربناک شوم
شایستۀ سبزْ خنگ افلاک شوم
با سبز خطان سبز خورَم در سبزه
زآن پیش که همچو سبزه در خاک شوم
در این حال، تا روی دعوی بدین شرح، چون تیغ شاه به خون دشمن، سرخ شود و جاهلان از سبز سیاهروی، سیر گردند، این دوبیتی انشاء و ایراد کرد:
با سرخ گل، آن سرخ می ای سرخ عذار
تا سرخ شود روی طرب، زود بیار
رخ زرد مکن به سبزی از ازرق چرخ
ور چند سیه سپید شد لیل و نهار».
همان طور که شرفالدین شیرازی، مصرف بنگ را باعث زرد رویی دانسته، همشهری او شیخ سعدی نیز بر همین نظر است:
از مَی طرب افزایـد و مردی خیزد
وز فعلِ گیا، خشکی و سردی خیزد
در بادۀ سرخ پیچ و در رویِ سفید
کز خوردنِ سبز، رویْزردی خیزد
..
گر آدمیی، بادۀ گلرنگ بخور
بر نالۀ نای و نغمۀ چنگ بخور
گر بنگخوری، چو سنگمانی برجای
یکباره چو بنگ میخوری، سنگ بخور!
اما شاعر همعصرشان، پوربهاء جامی، نظری مخالف آنها دارد. او بنگ را باعث روشن شدن مغز دانسته، به شرطی که به اعتدال مصرف شود:
بنگ است کزو عقل منوّر گردد
هرکس که علفخوار خورَد، خر گردد
اکسیر قناعت است، یکجو بس از او
تا مسّ وجودت سره چون زر گردد
ایضاً:
سبزی که شفای مردم دلتنگ است
زو معنویان را ادب و فرهنگ است
چندان که نظر همیکنم در کارش
عیبش جز از این نیست که نامش بنگ است!
ایضاً:
غم کیست که گرد دل بنگی گردد
بنگی همه گرد لوت سنگی گردد
گر پیر دو صدساله خورَد یکجو بنگ
در حال، چو میمونک زنگی گردد!
البته، در دیدگاه پوربهاء جامی، مصرف بنگ و نوشیدن شراب مانعة الجمع نیست!
یکی از مهمترین طوایف مصرفکنندگان بنگ، قلندریان و اهل خانقاه - و به تعبیر پوربهاء معنویان!- بودهاند. زکریای قزوینی (د. ۶۸۲ ق) در
عجایب المخلوقات خود، در توصیف گیاه شاهدانه آورده است: «ورق او بنگ است. عقل را مشوّش کند و اعضا را مخدّر کند. قلندریان او را سبز خوانند و بدان مشعوف باشند. و شاعر ایشان گفته است:
آن را که به سر در، اثر سبزش نیست
در باغ سعادت شجر سبزش نیست
سرو، از سر سبز زنده باشد همه سال
مُرده شمر آن را که سر سبزش نیست!»
شیوع مصرف بنگ در خانقاهها چنان بوده که اوحد کرمانی چند رباعی در مذمت حشیش آورده و حتی مجوز قتل سبزکخوران را صادر کرده است: «بر گردن من خون چنان کس، بکُشش!»؛ اما تکلیف خواننده با این رباعی او معلوم نیست که تعریف است یا تقبیح:
این خوش پسران خوی پلنگ آوردند
روی چو مه و دل چو سنگ آوردند
از بیم پدر، باده نمییارند خورد
ناچار همه روی به بنگ آوردند!
ظاهراً علت مصرف بنگ، علاوه بر آنکه آدابی نداشته و زودتر اثر میکرده، عدم تحریم آن توسط اغلب فقها بوده است.
یادآور شوم که از دید بنگیان، گناه دزدیدن بنگ، کمتر از شکستن سبوی باده نیست. مولانا اشرفالدین دامغانی که در پروندهاش سابقۀ صوفیگری هم هست، فرموده:
بنگی که به یک آقچه خریدم کردی
تا دفع غمی کند، دوای دردی
یک بنگی زن جلب بدزدید از من
و آنگاه چه بنگ بود؟ گردی، مردی!
لغیره:
از خانه برون آمد از این قحبهزنی
وز دود جهنّم به تنش پیرهنی
بشکست صراحیام که عمرش کم باد
و آنگه چه شراب بود؟ مردی و منی!
●
منابع:
تاریخ وصاف، ۸۳؛
کلیات سعدی، ۸۴۲، ۸۴۴؛
جُنگ رباعی، ۴۵۱، ۴۵۴، ۴۵۵؛
عجایب المخلوقات، برگ ۷۴ (از مقالۀ خانم حیدرپور)؛
دیوان رباعیّات اوحد کرمانی، ۲۷۲، ۲۷۳؛
مجموعۀ اشعار و مراسلات، برگ ۹
●●
"چهار خطی"
https://t.center/Xatt4