بابام اینا رفته بودن مکه و از اونجا برا داداشم یه قطار اسباب بازی آوردن.
داداشم اون قدر این اسباب بازی رو دوس داشت که روز و شب باهاش بازی میکرد.
یه روز پسر خاله و زنش اومدن خونه ما تا دید برادرم داره با قطارش بازی میکنه زن پسر خاله ام گفت: این چه قطاریه! پسر من یه قطار داره از دودکشش دودم میاد.
اون روز دیدم داداشم قطارشو جمع کرد و دیگه خیلی باهاش بازی نکرد.
پسر خاله ام کارخونه دار بود و وضع مالیش برا اون دوره پادشاهی بود.این زن تمام مدت در حال نیش و کنایه زدن به مادرم و ماها بود که شما اینو دارین ما بهترشو داریم.از دماع فیل افتاده بود.زد و
پسر خاله ام ورشکست شد.
حالا شنیدم برا ده میلیون وام زنش ذوق کرده که حالا میتونیم لاستیک پراید
رو عوض کنیم.
نمیگم کیف نکردم!
بلاخره هر دلی که میشکنی یه تاوانی داره.
➕استانیسلاو یرژی لتس
@x_iraan