حقوق بشر نیازی به ایدهی خاص یا توجیهی و احتیاطی در باب سرشت انسان ندارد. همچنین به ارزشگذاری نهایی در ایدهی خاص خیر بشر نیز نیازی نیست. حقوق بشر میتواند تبیینی از این که چه چیزی حق است باشد نه این که چه چیزی خیر است، مردم ممکن است از حمایت کامل حقوق بشری برخوردار شوند، اما در عین حال از مشخصههای ضروری یک زندگی خوب بیبهره باشند. اگر چنین باشد، باور به حقوق بشر باید با مشخصههای متفاوت از یک زندگی خوب سازگار شود. به تعبیر دیگر، نظام جهانشمول حقوق بشری باید با تکثرگرایی اخلاقی سازگار باشد؛ همچنین باید از نظامهای حمایتیِ حقوق بشری، که در تمدنها، فرهنگها و ادیان گوناگون، سعی در از بین بردنِ اختلافها برای دستیابی به تعریفی از یک زندگی بشریِ خوب دارند، حمایت بیشتری صورت گیرد؛ یا به بیان دیگر، مردم با فرهنگهای گوناگون ممکن است در این که چه چیزی خوب است، اختلاف نظر داشته باشند ولی دربارهی این که چه چیز قطعاً و بهطور تحملناپذیری بد است، همگی متفقالنّظر هستند. تعهدات جهانشمول که دستاورد حقوق بشر هستند، میتوانند با شیوههای گوناگون زندگی سازگار شوند. البته صرفاً اگر جهانشمولگرایی مطرح شده در پیماننامهها، به شکل خودآگاهانهای مینیمالیستی باشد. حقوق بشر اگر به صورت یک نظریهی ضعیف [حداقلی] از این که چه چیز حق است مطرح شود، یعنی تعریف حداقل شرایطی که اصولاً برای هر نوع زندگی لازم است، میتواند پذیرش جهانی در پی داشته باشد.
متن: سیاست، بُتوارگی و حقوق بشر، مایکل ایگناتیف، ترجمهی فلور عسکریزاده و عماد درزی، نشر گام نو
#مایکل_ایگناتیف
@volupte