View in Telegram
٭ بر باد دادنِ زندگی خویش یعنی دست یافتن به شاعرانگی _ آن هم بدون پشتوانه‌ی استعداد. * وقتی شیوه‌های بیان ته می‌کشند، هنر به بی‌معنایی می‌گراید، به‌سوی دنیایی شخصی و ارتباط‌ناپذیر. خواه در نقاشی، خواه در موسیقی یا شعر، رعشه‌ای قابل‌فهم به‌درستی در نظرمان منسوخ یا عوامانه می‌نماید. امر عمومی به‌زودی ناپدید خواهد شد؛ هنر نیز اندک زمانی بعد در پی آن خواهد رفت. * کاش بتوانیم به دورانی برگردیم که هیچ سخنی موجودات را مقید نمی‌کرد، به عصرِ ایجاز اصوات، بهشتِ منگی و گیجی مسرت‌بخشِ پیش از کلام! * <<استعداد>> مطمئن‌ترین وسیله برای قلب کردن همه چیز، تحریف چیزها و فریب دادن خود درباره‌ی خویش است. وجود حقیقی تنها به کسانی تعلق دارد که طبیعت بار هیچ موهبتی را بر دوششان قرار نداده. از این رو، دشوار است تصور کنیم که عالَمی دروغین‌تر از عالم ادبی وجود دارد، یا تصور انسانی که در مقایسه با ادیب، کمتر محروم از واقعیت باشد. * آن‌ چه ما از پیشینیان متمایز می‌کند، بی‌اعتنایی‌مان نسبت به راز است. حتی نام آن را تغییر داده‌ایم: بدین ترتیب، پوچی زاده شد... * شاعر؛ شروری که می‌تواند به میل خودش خود را عذاب دهد، سخت به دنبال پیچیدگی‌ها باشد و آن‌ها را به هرطریقی برای خود ایجاد کند. سپس آیندگانِ ساده‌لوح بر او دل می‌سوزانند... ٭ ایراد فلسفه این است که زیاده‌ازحد قابل‌تحمل است. متن: قیاس‌های منطقی تلخکامی، امیل چوران، ترجمه‌ی عظیم جابری و مسعود لطفی، نشر درون #امیل_چوران @volupte
Telegram Center
Telegram Center
Channel