🍃🌺🍃
#داستان_کوتاه
#فلک قسمت پانزدهم
مرد از سخن گفتن باز ایستاد و سکوت سردی در اتاق حاکم شد. مستخدم چای تازه آورد. وکیل دست در جیبش کرد و اسکناسی بیرون آورد و به مستخدم داد: "رمضون یک پاکت از اون دوخطها بگیر". مستخدم تعجب کرد. خیلی وقت بود که وکیل او را برای خرید سیگار روانه نکرده بود.
وکیل قدری احساس سرما کرد: "امشب میخوای چیکار با خودت بکنی؟ خودکشی؟!! دست از این کارات وردار. تو دیگه جوون نیستی. گذشت اون موقعی که سیگار رو کنار گوشه لبت میگذاشتی و ادای همفری بوگارت مرحوم را در میآوردی. یه خورده کله خری کنی و تخته گاز سیگار دود کنی باز سر و کارت میافته به اون اسپریهای لعنتی. چقدر خالی کردی تو گلوت تا بره تو ریهات و باز کنه اون برونشهای چسبیده لعنتی را از هم ..."
وکیل نگاهی به مرد مراجعهکننده کرد: "این بندهخدا هم عجب بد آورده. به قول خودش فلکش ساز ناجور کوک کرده براش ...". وکیل سرفهای کرد و با لبخند گفت: "میگفتید. بالاخره دادگاه تجدیدنظر چکار کرد؟ حتما رأی به ضرر شما داد".
مرد سالخورده لبخند تلخی زد و گفت: "نه! دادگاه سند من رو باطل کرد و حکم به تنظیم سند به نفع ناصریان داد ولی با خلع ید من مخالفت کرد. تو رأی نوشته بود که چون خواهان سند مالکیت نداره خلع ید رد میشه".
وکیل با خودش فکر کرد: "یک جور مساعدت پنهان قاضی به یک آدم مفلوک. بالاخره قاضی هم آدمه؛ بازی یک یک مساوی شد. حقوق که چهار تا سنگ بیجان نیست؛ اگه هم باشه، روح و روان قاضی با ملات انصاف، جوری اونها را کنار هم میچینه که بنا زشت و بدقواره در نیاد".
پیرمرد ادامه داد: "من به ته خط رسیده بودم، فقط مانده بود که اسباب زندگی مرا بگذارند بیرون. زنم گفت که برم با ناصریان حرف بزنم شاید راهی پیدا بشه. زنم سادهاس. طرف شیش سال تو پلههای دادگستری بالا و پایین رفته بود، هزینه دادگاه و وکیل و کارشناس و کوفت و زهر و مار داه بود و حالا میاومد بکشه کنار. چیزی که خیلی آزارم میداد تغییر خُلقوخوم بود. من که همیشه آدم آرومی بودم و هيچ وقت صدام رو سر زن و بچههام بلند نکرده بودم، شده بودم بختالنصر. نه حوصله کسی رو داشتم و نه لبخند رو لبم میاومد. همیشه خدا اوقاتم تلخ بود.
گاهی شبا که خوابم نمیبرد تو جام میشستم و میگفتم: "خدایا من چه گناهی به درگاه کبریایت کردم که آخر عمریه این بلا سر من اومد؟ من که همیشه روی خط خودم راه میرفتم و سرم به کارم بود، هیچ وقت مالی به حروم نخوردم، دلی رو نشکستم، عرض و آبروی کسی رو پایمال نکردم، پس چرا باید این بدبختی سر من هوار بشه، چرا چرا چرا...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@vakiil_online