بسم آلله الرحمن الرحیم
درخصوص گفتگویی که آقای دکتر جبرائیلی مورخ ۲ فروردین ۱۴۰۲ در برنامه جدال با آقای علیزاده داشتتد، نقدهایی جدی وارد است.
برای روشنگری افکار عموم دوستانی که تحلیل ایشان را شنیدهاند، این نقدها را در قالب چند یادداشت ارائه میکنم.
اولین نقد را با ارائه یکمثال بسیار ساده تشریح میکنم تا بهتر قابل درک باشد.
قسمت اول:
آقای جبرائیلی در این برنامه فرمودهاند که:
""اگرمیان افرایش عرضه کالا در اقتصاد و افزایش نقدینگی تناسبی وجود داشته باشد، این نقدینگی نتنها تورم زا نیست بلکه برای اقتصاد لازم است.""
نقد:
میزی را تصور کنید که سمت راست آن ۱۰ نفر نشسته و هر کدام ۱ هزار تومانی دارند.
سمت چپ میز نیز ۱۰ نفر نشسته و هرکدام یک عدد نان دارند.
۱۰ نفری که سمت راست نشستهاند قصد خرید نان دارند.
بنابراین قیمت هر عدد نان ۱ هزار تومان خواهد بود و هرکدام قادر به خرید یک عدد نان هستند.
حال بانک ۱ هزار تومان ازهیچ خلق میکند و آنرا به شخصی وام میدهد. این شخص نیز قصد خرید نان دارد لذا مینشیند کنار آن ۱۰ نفری که سمت راست میز،
نشستهاند.
الان قیمت هر عدد نان ۱۱۰۰ تومان است و بنابراین قدرت خرید هر نفر اینبار نه یک عدد نان، بلکه حدودا ۹/. یک قرص نان است.
سؤال: آیا آن ده نفری که هرکدام با ۱ هزارتومان خود، قصد خرید نان داشتند، رضایت دارند که بانک به نفر یازدهم ۱ هزارتومان وام داد؟
پاسخ: خیر
زیرا الان یک دهم از قدرت خرید هرکدامشان به نفر یازدهم منتقل شد، بدون اینکه اذن این کار را بدهند. این حکمش در فقه چیست؟
نامش اکل مال به باطل نیست؟
انتقال جبری قدرت خرید از عدهای به عدهای دیگر
این مربوط به حالتی است که رشد نقدینگی بیش از رشد تولید باشد.
در ایران در طول نیم قرن گذشته درحالیکه در سمت چپ میز، تولید ۲/۲ برابر شده، اما نقدینگی ۱۱۷ هزار برابر شده است. خودتان با این ارقام ملاحظه کنید انتقال جبری و مبتنی بر اکل باطل مال، ثروت و قدرت خرید چگونه و تا چه حد بوده است!!!
اما اگر نرخ رشد نقدینگی با نرخ رشد تولید برابر باشد و آقای جبرائیلی این را ضروری و لازم ارزیابی کرده، آیا بازهم میتوان این استنتاج را کرد؟
فرض کنید همان میز با همان شرایط اولیه برقرار است.
بانک قصد دارد ۱ هزارتومان وام به نفر یازدهم بدهد و او را سمت راست میز بنشاند اما قاعدهای دارد:
چنانچه به نانهای سمت چپ میز یک عدد نان اضافه شود، ۱ هزار تومان خلق میکنیم و به نفر یازدهم وام میدهیم.
فرض کنید این اتفاق افتاد و نان دیگری تولید شد و نشست کنار ۱۰ نان قبلی
حال بانک ۱ هزار تومان خلق میکند و به نفر یازدهم میدهد تا او نیز نان بخرد.
الان یازده هزار تومان و ۱۱ عدد نان در دو طرف میز وجود دارد. قیمت همان ۱ هزار تومان قبلی برای هر عدد نان برقرار خواهد ماند. ظاهرا قیمتها رشد نکرده و بنابراین اجحافی هم اتفاق نیافتاده است.
اما اینگونه نیست و قیمت اتفاقا رشد کرده و اجحاف و اکل مال به باطل رخ داده است.
میپرسید چگونه؟
همان سوال قبلی را اینجا از ۱۰ نفری که هر کدام ۱ هزار تومان پول داشتند و قصد خرید نان داشتند میپرسیم: آیا راضی بودید بانک ۱ هزار تومان به نفر یازدهم وام بدهد و او را کنار شما بنشاند تا او نیز نان بخرد؟
پاسخ: خیر!
زیرا اگر او نبود ما الان میتوانستیم با هر هزار تومان خود، ۱/۱ نان بخریم (یک و یک دهم)
درواقع خلق پول، نگذاشت قیمتها کاهش یابد (تورم مخفی)
اتفاقا اینکه این ۱۰ عدد نان به ۱۱ عدد افزایش یافته حاصل مشارکت جمعی خود ما ۲۰ نفر بود: برخی آب آن را تهیه کردند، برخی گندم، برخی ....
بماند که اساسأ وقتی بانک از هیچ پولی خلق میکند درواقع بدهی ایجاد کرده است و اتفاقا این بدهی از پول خلق شده بیشتر است. بانک ۱ هزار تومان وام داد اما بیش از ۱ هزار تومان پس خواهد گرفت که خودش نیز بتواند با بهره آن وام، نان بخرد.
شاید بد نباشد مقایسه کنیم این عمل را با عمل سرقت:
فرض کنید بانک به جای آنکه ۱ هزار تومان پول خلق کند، به متقاضی تسهیلات بگوید تو ازطرف من وکالت داری امشب از دیوار صاحبان نان بالا بری و از هر قرص نان، یک دهم پاره کنی.
این یعنی سرقت، که اکل مال به باطل است.
اما آیا اعطای وام یا همان تسهیلات، از سرقت بدتر نیست؟
در سرقت، پولی خلق نشده است، و با سرقت، ماجرا تمام میشود. اما در پرداخت تسهیلات که باعث میشود وام گیرنده بخشی از قدرت خرید بقیه را به اجبار به سمت خودش بکشاند، بانک نیز بعدا خودش پس از تسویه وام و بهره آن، خواهد توانست نان بخرد و او نیز بخشی از مال بقیه را به سمت خودش بکشاند.
به نظر شما کدام بدتر است؟
ادامه دارد...
رسول بخشی دستجردی
۴ فروردین