🔍جغرافیای خاطره
▪️شاید بجای روانکاوی
آب و
آتش، اینبار باید از تقاطعها بگوییم. از تقاطعهای جغرافیایی صداها و تصاویر. از
مکانخاطرات.
🔸در چنین حالوهوایی بود که جنگ تمام شده بود و ما بهناچار از روستایی کوچک و بیسروصدا به حومهای در شهری پرسروصدا کوچ کردیم. نه اینکه اولی تماما خاکی، سبز و رویایی و دومی سراسر آسفالت، آوارگی و تاریکی باشد. نه.
حومه جایی میان شهر و روستا بود. همزمان که نه این بود و نه آن.
🔹 اگرچه از خلال چنین کوچی چیزهای زیادی هم حاصل شد که امروز اینجا و آنجا مبنای مباهات و ارجاعات فردی و جمعی ماست. اما در این لابلا چیزهایی از دست رفتند که دیگر هیچوقت برنگشتند. چیزهایی که بعدها یکی در میان به حفرههایی در سطح ناهموار روانم تبدیل شدند. همین ناهمواریهایند که امروز از یکطرف مرا در کوچه و پسکوچههای شهر به انسان نامرئی تبدیل کرده و از طرف دیگر، علیرغم شیرینیهای گذشتهگرایی، نمیگذارند به سمت رویای پاستورال حومهگرایی بروم.
▪️موقتیدائمی شاید نام آن مختصاتی است که در آن زندگیمان را سرهمبندی کردهایم.
#جستارهایدریافتی
#زندگیروزمره
#نوستالژیهایپاستورال
https://t.center/urbannEssay