قفل سکوتی که شکسته شد .
.
شماره سه .
.
پانزده سالم بود که دوست پسرم با ترساندن من که ممکنه آشنایی ما را تو خیابون ببینه منو برد خونه ی دوستش. منو مجبور کرد باهاش رابطه داشته باشم هرچقدر التماس و گریه کردم فایده نداشت. کارش که تموم شد یهو دوستش تلفن به دست اومد تو و گفت که ازمون فیلم گرفته و اگه نذارم باهام سکس کنه فیلممو پخش میکنه. دونفری باز بهم تجاوز کردن و التماسها و گریه هامو نادیده گرفتن. بعد هم از خونه بیرونم کردن.
چند ساعت با گریه و درد و حال بد تو خیابون بودم و تصمیم گرفتم خودمو بکشم اما بعدش ترسیدم اما اونقدر عصبانی بودم که شبش با تیغ چندتااااا زخم عمیق روی دستم زدم که هنوزم جاش واضح معلومه (چیزی که بابتش همیشه سرزنش میشم ولی کسی نمیدونه چه داستانی پشتشه).
نتونستم به هیچ کس بگم.
بعد از ده سال تونستم به روانشناسم بگم و الان تحت درمانم.
اما کابوسها، حال بد، بی اعتمادی به همه و تروما همیشه دنبالمه، ده ساله که دنبالمه.
اگه به منم آموزش داده میشد که چجوری از خودم مراقبت کنم، اگه همچین اتفاقی افتاد چیکار کنم و اگه کسیو داشتم که بتونم بهش بگم تا ازم مراقبت کنه انقدر عذاب نمیکشیدم این همه جای زخم روی دستم نمیموند
و اونا هم مجازات میشدن.
همیشه ترس از برملا شدن راز بزرگم و یا پخش شدن اون فیلم باهامه.
هرچند الان میدونم که من مقصر نبودم و بی آبرو نمیشم چون کار اشتباهی نکردم ولی همیشه ذهنم درگیرشه
.
.
اگر شما هم
خشونت را تجربه کردید برای ما بنویسید و یا با هشتگ
#ترنج_سکوت_نکنیم به ما بپیوندید .
.
نشانه های ما
t.center/toranjappInstagram.com/ToranjAppFacebook.com/ToranjAppTwitter.com/ToranjApp#ترنج_سکوت_نکنیم#خشونت_علیه_زنان_ممنوع