💃🏻 خببب... اول از خانومی شروع میکنیم. خصوصیات اخلاقیش: مهربون، باهوش، یکمی کرم ریز، به موقش جدی، با اراده. داستانش: ایشون اسمش Alin عه، یک الف هستش که توی یه پادشاهی خیلی قدرتمند الف ها به دنیا اومده. پادشاهی ای که همه شهروندانش میتونن از جادو استفاده کنن. جادوشون جادوی خوبیه... ینی جادوی سیاه و اینا نیس. مث همه داستانا ، تو داستان منم جادوی سیاه استفاده ازش غیر قانونیه😂 این پادشاهی تو دل جنگله و کار اینا کلا حفاظت از طبیعت و جنگله. آلین دختر ملکه و شاه هست و یه داداش دوقلو هم داره که اسمش Axel عه و ۳دقه ازش بزرگتره( داداشش ) حالا آلین اولین فرزند این سرزمینه که وقتی به دنیا میاد هیچ مانا و قدرت جادویی تو رگ هاش وجود نداره. این درصورتیه ک مادرش و داداشش جزو قدرتمند ترینای پادشاهی هستن. به این دلیل ک اصلا جادو نداره و نمیتونه از جادو استفاده کنه از طرف مادرش ک ملکه هست طرد میشه ولی چون خیلی دختر خوبیه و همیشه به فکر همه هست بقیه خیلیم دوسش دارن و باهاش خوبن. عمه ایشون برای پیوند بین پادشاهی ها عروس یک پادشاهی توی صحرا شد. هنوز کاملا راجب قدرتا و تواناییای این مردم صحرایی تصمیم نگرفتم ولی یه چیزی ک ازش مطمعنم اینه که خیلییی زور بازوشون زیاده و تو هنرهای رزمی بهترینن. وقتی عمه اش با شوهرش، پادشاه صحرا برای تولد ۱۸ سالگیه دوقلوها میاد پیششون، آلین همراه عمش برمیگرده به صحرا تا از مردمشون هنرهای رزمی و اینا یادبگیره تا بتونه رو پای خودش وایسه و خب از مادرش هم دور بشه...تا همینجاشو فکر کردم🤣 خیلی صحنه و تیکه تیکه داستانش تو ذهنمه ولی چون ب هم وصل نیستن نمیگمشون دیگه. 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 🕺🏻حالا بریم سراغ اقایی خصوصیات اخلاقیش: کِرم خالیه...سادیسمی و اذیت کن درحد گا، دلشم اصلا نمیسوزه، مهربونم نیس، تا ته حقشو میگیره، درسته یه مزدور پول بگیره بی احساسه ولی اگه بکشیش هم به بچه ها اسیبی نمیزنه. داستانش: این اقایی اسمش Cassiel هست. توی همون جنگلی به دنیا اومده که آلین ب دنیا اومده. سالیان سال پیش توی این پادشاهی الف های قرمز رنگ بودن که جادوی سیاه رو اختراع کردن برای همین الف های عادی باهاشون وارد جنگ شدن و تعداد خیلی زیادیشون کشته و تلف شدن و هنوز ک هنوزه مردم از اینا بدشون میاد و تو سرشون میزنن. کسیل تا ۱۰- ۱۲ سالگی با مادرش با فلاکت و وضع بخور نمیری زندگی میکرده ک مادرش میمیره و این میره سعی میکنه جادوی سیاه رو یاد بگیره ک بتونه مادرشو برگردونه و اگه جادوی سیاه یه کتاب ۱۰۰ برگ باشه کسیل تا سن ۱۹ سالگی تقریبا ۶۰ درصدشو یاد گرفته بوده ولی خب هیچ راهی برای برگردوندن مرده اونم بعد از اینهمه سال وجود نداره. حالا هدف کسیل میشه پول دراوردن و تو راحتی زندگی کردن. میره هنرهای رزمی و اینا یاد میگیره و مزدور میشه. ادم میکشه، وسایل میدزده و برا مشتریاش هرکار کثیفی بگن میکنه. دیگه تا همینجا بلد بودم😂😂😂 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 🕺🏻💃🏻داستان اشنایی این دو کبوتر عاشق: زیاد راجبهش فکر نکردم ولی میدونم که آلین یه جایی گیر میکنه به کمک کسیل نیازمند میشه. کسیل شرط میذاره چون تو فلانی و فلان قدرتو داری باید کمکم کنی فلان چیزو پیدا کنم. آلین هم چون بحث مرگ و زندگی خانوادش و دوستاش وسط بوده قبول میکنه. ایناهم رفته رفته تو راه پیدا کردن فلان چیز عاشق هم میشن🥹😭