▪️مارکس جوان دربارۀ حکومت دینی —
🔺حکومتِ دینیِ راستین حکومت خداوند است؛ در رأس چنین حکومتی یا باید خدای دین، یعنی خودِ یهوه، باشد مانند دولت یهودی، یا نمایندۀ خدا، دالایی لاما، مانند آنچه در تبّت میبینیم یا سرآخر، همانطور که یوهان یوزف گورِس [فیلسوف و متألّه و مورخ و روزنامهنگار آلمانی که در 1848 از دنیا رفت] بهدرستی در آخرین کتابش مطرح میکند، تمامی حکومتهای مسیحی باید خود را تابع امر کلیسایی کنند که «کلیسایی مصون از لغزش» باشد. زیرا جایی که مثل مذهب پروتستان هیچ مقام عُظمایی در کلیسا نباشد، حکومتِ دینی هیچ نخواهد بود مگر دینِ حکومتی، یعنی پرستشِ ارادۀ دولتِ حاکم.
🔺وقتی دین در جامعهای نیرویی سیاسی، یعنی یکی از دستمایههای سیاست، میشود ناگفته پیداست که روزنامهها نه تنها میتوانند بلکه باید دربارۀ سؤالهای سیاسی بحث کنند. بدیهی مینماید که فلسفه، یعنی حکمت دنیوی، در قیاس با حکمت اخروی، یعنی دین، حق بیشتری دارد برای پرداختن به قلمرو این جهان، یعنی به موضوع دولت. سؤال اینجا این نیست که آیا واجب است فلسفه دربارۀ موضوع دولت فکر کند یا نه. سؤال این است که تفکر فلسفی در زمینۀ دولت کارش را درست به آنجام میرساند یا غلط، فلسفی یا غیرفلسفی، با یا بی پیشداروی، با یا بدون آگاهی، با یا بی انسجام، کاملاً عقلانی یا شبهعقلانی. اگر دین را به صورت نظریهای دربارۀ قانون اساسی درآورید، آنوقت لاجرم خودِ دین را بدل به قسمی فلسفه خواهید کرد.
منبع:
Rheinische Zeitung No. 195, July 14, 1842, Supplement
@thesis11site