View in Telegram
از اول مهر که ایمان آوردم، روزگارم عجیب‌وغریب شده. هر روز، چیزهای جدیدی می‌یابم و می‌بینم. از جمله چند روز پیش، سید روشن‌بینی مرا دید و در میان کلامش گفت: مادرت هنوز در اعماق قلبش با تو صاف نیست. بیشتر و بهتر محبت کن تا دلش را به دست آوری. گفتم چشم و چندان برایم عجیب نبود که همه فرزندان نوعا به پدرومادرشان بدهی دارند. و بعد گفت شهاب‌نامی هست که نزدش کار می‌کردی و از تو ناراضی است. از حق‌الناس بترس که خدا از حق خودش می‌گذرد، اما از حق‌الناس نمی‌گذرد. ماتم برد که بی‌مقدمه، نام شهاب جوانمردی را برده بود. راست می‌گفت. من با شهاب و تیمش مشکل داشتم و می‌پندارم که حق با من بود، اما هرچه بود، پشت درهای بسته در برجی در جردن رخ داد. تابستان ۱۴۰۰، خطا کردم و ماجرا را از سر آزردگی و خشم به فضای عمومی آوردم. اگرچه ماه پیش در دیرکتِ اینستاگرام از دکتر جوانمردی عذرخواهی کردم و او ظاهرا بخشید، اما این کافی نیست که خبطی که در جمع انجام شده، عذرخواهی‌اش هم باید در جمع باشد. پس، ای شهاب جوانمردی! نزد همگان می‌گویم که من خطا کردم و موجب تخفیف شانت نزد اهالی اکوسیستم هایتک شدم. عذرخواهم. لطفا مرا ببخش که از سرگردانی روز قیامت می‌ترسم و اگر امروز به پایت بیفتم و عذر بخواهم، بهتر است تا آن روز. هر چه بگویی و بتوانم، انجام خواهم داد تا از من درگذری. پاینده و برقرار باشی.
Telegram Center
Telegram Center
Channel