⚠️ تحلیلهای سست از يک غزل #حافظ و إرتباط آن با مصيبت کربلاهمانطور که در جمع مطالب مربوط به حافظ بیان شد، اشعار وی مرتبط با اوضاع و احوالِ مردم و شاهان و عرفان شیراز است، و بدون اطّلاع از تاریخ آن عصر، تلاش برای تحلیل و فهم أشعار او بیهوده میباشد. نمونههایی را پیشتر ملاحظه نمودید که کوچکترین ارتباطی با تحلیلهای سستِ عرفانی_مذهبی نداشت. یکی دیگر از این نوع تحلیلها، درباره چند بیت ذیل میباشد که در ایّام عزاداری بازارش داغتر است:
«زان يار دلنوازم، شكرى است با شكايت
گر نكتهدانِ عشقى، خوش بشنو اين حكايت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت.»
👈🏻 برخی افراد اصرار دارند که این أبيات را به مصیبت کربلا ربط دهند !!! مگر هرجا سخن از بیآبی و بریده شدن سر بود، منظور کربلاست؟ کسانی که ذرّهای با أشعار حافظ آشنایی دارند میدانند که او اصلا در این فضاها نبوده، پیشتر هم مؤیداتی از برخی محقّقین عرفان و تصوّف در این باره ارائه شد. اگر در معنای "رِند" که پیشتر بیان شد، تأمل شود، خواهید دید که تطبیق این بیت بر شهدای کربلا، چیزی جز إهانت نخواهد نبود.
🔻 کتاب «جمال آفتاب و آفتاب هر نظر» شرحی عرفانی از آقای علی سعادت پرور ( پهلوانی) بر دیوان حافظ است، که با اقتباس از روش استاد خود جناب "محمدحسین طباطبائی" بخصوص در زمینه غزلیات حافظ و تعالیم اخلاقی عرفانی وی، به درخواست جناب
#حسن_زاده_آملی در ده جلد گردآوری شده؛ آنجا ذیل غزل مذکور نوشته:
«از اين غزل ظاهر مىشود خواجه را فراق، بس طولانى گشته، در مقام ياد آورى مشكلات و نتايج امورى كه در راه سلوك الى الله براى سالك پيش مىآيد، بر آمده؛ و در ضمن، تقاضاى پايان يافتن روزگار هجران و راه يافتن به كمالات انسانيّت را نموده و مى گويد:
زآن يار دلنوازم، شكرى است با شكايت
گر نكتهدانِ عشقى، خوش بشنو اين حكايت
آرى، سالك عاشق همواره در كشاكش جمال و جلال معشوق قرار گرفته از طرفى تجلّيات جمالى او به سبب اعمال خالصانه عبادى وى را از راه كثرات نوازش داده و توجّه به خود مى دهد؛ و از طرف ديگر تجلّيات جلالى او به جهت نظر استقلالى داشتن عاشق به مظاهر عالم و خويشتن پرستىاش دست ردّ به سينۀ او زده و محروم از ديدارش مى نمايد، ناچار تا عاشق به كلّى از خويش نرهد به دوام ديدار محبوب راه نخواهد يافت، بخواهد با اين بيان بگويد: اگر شكر در پيشگاهش دارم بدين حساب است كه حضرتش با مهجور نمودنم مى خواهد دوام ديدارم بخشد و اگر شكايت دارم، براى بىصبريم در اين كشاكش مىباشد.»
📚 جمال آفتاب، ج ٢ ص ٢٣۵
💠 شرح سودی بر حافظ، اثر محمد سودی بوسنوی است که به گفته بسیارى از حافظ شناسان و حافظپژوهان، یکى از بهترین شروح و تفاسیرى است که بر سرودههای حافظ نگاشته شده است. محمد سودی بوسنوی، پژوهشگر، مترجم، از ادیبان بوسنیایی مربوط به قرن دهم و یازدهم هجری است که به سه زبان فارسی، ترکی و عربی، مسلّط بوده و شروح مهمّی بر دیوان حافظ و بوستان و گلستان
#سعدی نوشته است. او ذیل غزل مذکور نوشته:
رندان تشنه لب را آبى نمىدهد كس
گويى ولى شناسان رفتند ازين ولايت.
✍🏻 رندان تشنه لب- اضافۀ بيانى. تشنه لب، تركيب وصفى است، يعنى لب بى آب.
آبى- يا وحدت راست يعنى يك جرعه آب. در بعض نسخ "جامى" واقع شده است، يعنى يك قدح، و جايز است كه مراد از آب، در اين بيت باده باشد.
ولىّ شناسان- تركيب وصفى است، جمع ولىّ شناس، يعنى كسانيكه قدر بزرگان را ميدانند.
ازين ولايت- مراد شيراز ميباشد.
مراد از رِندان، در اين بيت مجازاً اولياست.
محصول بيت: به رندان تشنه لب كسى يك جرعه آب و يا يك قدح باده نميدهد. كاّنه ولىّ شناسان از اين مملكت رفتهاند، يعنى كسانيكه براى مردم ارزش قائل بودند و مقادير ناس را ميدانستند در اين مملكت نماندهاند و بى سر و صدا از اين شهر رفتهاند.
در زلف چون كمندش اى دل مپيچ كانجا
سرها بريده بينى بى جرم و بى جنايت.
✍🏻 در زلف- در به معناى حرف صله است.
كمند را- به زبان تركى "اقرق" گويند اما تركى اين كلمه مستعمل نيست، بلكه فارسيش بكار ميرود. مپيچ- فعل نهى مخاطب است از پيچيدن.
كانجا- كه حرف تعليل و آنجا يعنى در زلف چون كمند جانان.
بريده_ به ضَم با و به كسرِ را اسم مفعول است، يعنى بريده شده.
جرم - گناه است و جنايت تفسير عطف ميباشد.
محصول بيت: اى دل به زلف چون كمند جانان مپيچ. يعنى علاقمند مباش، زيرا خيلى سرهاى بريده در آن زلف ميبينى كه بدون داشتن گنه و جنايت به آن روزگار گرفتار شدهاند، يعنى هر علاقمندى به آن بايد از جان و سر بگذرد.
📚 شرح سودى بر حافظ، ج ١ ص ۵٧٨
لذا هیچ ارتباطی بین أبیات مذکور با مصيبت کربلا وجود ندارد و سعی برای مرتبط نمودن، تحمیل کردن است، آن هم از نوع مضحک و سست.
@tazvir2