چه موضوع ای زیبا تر از آن است
که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم
و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم
پس بیاییم برخیزیم!
مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کردهاند
خیلی زود یاد میگیرند...
🚩 «پویان» آدمی بود که اصلن به نشستن و حرفزدن و اینها زیاد اعتقادی نداشت.
پویان مدتی در مؤسسهی تحقیقاتِ علومِ اجتماعی کار میکرد. آدمی بود که فکر میکرد که اگر میخواهی دنیا را تغییر بدهی باید تغییر بدهی!!
نشستن و حرفزدن و اینها کافی نیست. اغلب خیلی از شبها، مثلن آخرِ شب ما دورِ هم جمع میشدیم و بحث بر سرِ این بود که مثلن چه کاری از ما بر میآید؟
ولی چیزهایی که پویان همیشه مطرح میکرد، میگفت هیچ راهحلی نیست؛ [میگفت] باید یک سوراخی پیدا کرد. یک سوراخی در این دنیایِ سربی! یک سوراخی ایجاد کرد و این فضا را ترکاند.
بعد بحث کشیده شده بود به بحثِ قضایای چریکی و اینها روی استنباطاتِ خودشان که داشتند، مسئلهی جنگل را راه انداختند، سیاهکل را. یک شب که در خلوت همدیگر را دیده بودیم _خیابانِ شانزدهِ آذرِ فعلی_ آخرِ شبها او اصرار داشت که مرا متقاعد کند که بابا این [مبارزهی چریکی] درست است. من میگفتم اینجا که ویتنام نیست که همهجا جنگل باشد، یک محدوده هست که ممکن است به زودی محاصره بشود و از بین برود و تمام بشود. ولی او معتقد بود که خودِ این تلنگری میزند و امکانِ چیز… هست.
گاهی اوقات هم مینشستیم کنارِ خیابان، نصفِ شب؛ بحثِ این که چریکِ دهاتی یا چریکِ جنگلی؟ کدام یکی خیلی مهم است؟ البته هیچ نیتی در رفتارِ پرویز نبود که… حالتِ تروریستی و ارعاب و اینها نبود. او میگفت:
"این رژیم باید از یکجا متلاشی بشود و ما باید این گرهِ اول را پیدا بکنیم و کاراته بزنیم، آره!"
ما از وضعیت اسفبار حاکم بر ایران خشمگینیم، خشمی فرداساز که ما را از خوزستان، از اهواز و حمیدیه، تا تبریز و تهران و مشهد و اصفهان به خیابانها کشانده است. خشمِ ما سرود خروش این روزهاست در برابر استبداد.