چه موضوع ای زیبا تر از آن است
که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم
و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم
پس بیاییم برخیزیم!
مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کردهاند
خیلی زود یاد میگیرند...
در این سالهای تدریسم همواره دانشآموزان افغانستانی تاجیک، پشتون، ازبک در کلاس درس داشتهام اما بیشترین آنها هزاره بودهاند و همگی دوست داشتنی، با محبت و البته باهوش و سختکوش.
جالب اینکه بین دانشآموزان افغانستانی و ایرانی و بین خود افغانستانیها تضاد و درگیری جدی ندیدم اگر چه همواره یک فاصلهگذاری وجود داشت و اگر موضع نژادپرستانهای دیده میشد از طریق برخی معلمان یا بزرگترها القا میشد چراکه کودکان خط کشی مرز و نژاد و مذهب را نمیشناسند و این بزرگترها هستند که به این اختلافها و تفاوتها دامن میزنند. در برخی کلاسهایم در باغستان_شهریار نیمی از دانشآموزان افغانستانی بودند و در بسیاری موارد بالاترین معدل را در کلاس داشتند با تمام رنج مهاجرت و تبعیض ساختاری بسیاری از آنان راه خود را به دانشگاه باز میکردند اما تحصیل در ایران برای آنان آیندهای نداشت/ندارد. در طی یک دهه گذشته شاهد مهاجرت آنان از ایران بودیم آنان که از مرز و دریا و پلیس مهاجرت و اردوگاه و کمپ عبور کردند و به اروپا رسیدند الان در امنیت و آسایش نسبی هستند و برخی به دانشگاه راه پیدا کردهاند. کم و بیش از احوالشان خبر دارم. اما تعدادی از آنها راهی افغانستان شدند از آنان کمتر خبر دارم.
وقتی بحث مثلا صلح و بازگشت طالبان به قدرت مطرح شد ذهنم درگیر بچههایی شد که با امیدی به کشورشان بازگشتند و حالا که اخبار کشتار آنان به خصوص نسلکشی_هزارهها را میشنوم چهره مهربان و دوستداشتنی آنها از مقابل دیدگانم میگذرد و به عادت دیرین و به یاد روزهای کنار هم بودن با خود زمزمه میکنم : بچهها الان شما کجایید؟ رگبار #هزارهها_را_نکشید