View in Telegram
روزی الاغ هنگام علف خوردن ،‌کم کم از مزرعه دور شد . ناگهان گرگ گرسنه ای جلوی او پرید   الاغ خیلی ترسید.   ولی فکر کرد که باید حقه ای به گرگ بزند وگرنه گرگه اونو یک لقمه می کنه ، برای همین لنگان   لنگان راه رفت و یکی از پاهای عقب خود را روی زمین کشید .   الاغ ناله کنان گفت : ای گرگ در پای من تیغ رفته است ، از تو خواهش می کنم که قبل از   خوردنم این تیغ را از پای من در بیاوری .   گرگه با تعجب پرسید : برای چه باید اینکار را بکنم من که می خواهم تو را بخورم .       الاغ گفت : چون این خار که در پای من است و مرا خیلی اذیت می کند اگر مرا بخوری در   گلویت گیر می کند وتو را خفه می کند .   گرگ پیش خودش فکر کرد که الاغ راست می گوید برای همین پای الاغ را گرفت و گفت : تیغ   کجاست؟ من که چیزی نمی بینم و سرش را جلو آورد تا خوب نگاه کنه .   در همین لحظه الاغ از فرصت استفاده کرد و با پاهای عقبش لگد محکمی به صورت گرگ زد و   تمام دندانهای گرگ شکست .   الاغ با سرعت از آنجا فرار کرد . گرگ هم خیلی عصبانی بود از اینکه فریب الاغ را خورده است .  
Telegram Center
Telegram Center
Channel