هنگامي كه ابوبكر-رضی الله عنه-، از امان ابندغنه درآمد، يكي از سفيهان و سبكسران قريش، ابوبكر-رضی الله عنه- را ديد كه به سوي كعبه ميرود. آن شخص جاهل و سبكسر، بر روي ابوبكر صديق-رضی الله عنه-، خاك ريخت. وليد بن مغيره يا عاص بن وائل از آنجا ميگذشت كه ابوبكر صديق-رضی الله عنه- به او فرمود: «اين احمق را ميبيني كه با من چه ميكند؟» وليد يا عاص گفت: «تو، خودت با خود، چنين كرده و اين بلا را بر سر خود آوردهاي.» ابوبكر صديق-رضی الله عنه- فرمود: «خداوندا، چقدر صبرت زياد است! خداوندا، چهقدر بردبار و حليم هستي!»