-حافظه؟ فراموش کردنت در طول روز کار راحتیه،تا وقتی که یکی اسمتو میاره یا ی چیزی به چشمم بیاد که منو یادت بندازه.. اینا کافیه برای بالا رفتن ضربان قلبم و جمع شدن اشک توی چشمام!. با وجود اینکه دارم به هر نحوی حسی که بهت دارمو خاک میکنم .. همیشه ی اتفاقی میوفته که نبش قبر میشه،با کوچکترین اشاره بهت چه بخوان از موهای دریاییت بگن یا از چشمای ستاره دارت صحبت کنن…یا حتی اسمتو بیارن! درک کردنش برای هر کسی راحت نیست. وقتی همه ی همهَت رو تقدیم یکی میکنی و اون همشو به اتیش میکشه…باید هم احساس کنی تو قلبت دارن ذغال میذارن..باید احساس کنی که بدنت داره از هم وا میشه…باید احساس کنی که قلبت داره زیر ضربات غم شکسته میشه…باید احساس کنی که چشمات توی اب لبریز میشن… با فهمیدن اینا متوجه شدم که تو دیگه توی قلبم نیستی و خود قلبمی:) یعنی این تغییر میکنه؟